حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷۷

شبی اگر بکشد درد آرزوی توام

نسیم صبح دهد زندگی ببوی توام

تن از هوای لحد خاک تیره گشت و هنوز

ز دل نمیرود ای جان هوای روی توام

مرا چه زهره که لاف از غلامی تو زنم

غلام حلقه بگوش سگان کوی توام

در آن امید که روزی وصال دریابم

گذشت عمر گرامی بجستجوی توام

کشان کشان ببهشتم برند و من نروم

که دل نمیکشد ای دوست جز بسوی توام

حدیث جنت و دوزخ کنند مردم لیک

مرا از آن چه خبر چون بگفتگوی توام

در آرزوی تو عمرم گذشت همچو حسین

هنوز واله و شیدا از آرزوی توام