ما ای صنم هوای تو از سر گرفتهایم
چون شمع ز آتش دل خود درگرفتهایم
دل برگرفتهایم ز هستی خویشتن
زان پس هوای همچو تو دلبر گرفتهایم
۳
بهر غذای طوطی طبع سخن گذار
از پسته تو طعمه شکر گرفتهایم
تا گوشوار گوش دل و جان خود کنیم
از لعل دلپذیر تو گوهر گرفتهایم
با عاقلان گذاشته آیین عقل را
با عاشقان طریقه دیگر گرفتهایم
۶
درس جنون به مدرسهٔ عشق کرده گوش
زنجیر آن دو زلف معنبر گرفتهایم
تا چشم نیم مست تو خمار عشق شد
ما دم به دم صراحی و ساغر گرفتهایم
هردم به بوی آن لب میگون به مصطبه
جام لبالب از می احمر گرفتهایم
۹
دانستهایم ما که سهی سرو را برست
چون قد دلفریب تو در بر گرفتهایم
منصوروار دل ز بر خود بریدهایم
تا چون حسین عشق تو از سر گرفتهایم