در کشتنم ار بود رضایش
کردم سر خویشتن فدایش
گر خون من شکسته ریزد
حاشا که بنالم از جفایش
نادیده رخش چو مردم چشم
کردیم درون دیده جایش
از ناله شدند راست چون نال
عشاق حزین بی نوایش
چون رخ بگشاد بسته دل شد
در چین دو زلف مشکسایش
در شیوه دلبریست یکتا
گیسوی معنبر دوتایش
سرگشته بهر دیار گشته
خورشید چو ذره از هوایش
از شاهی دهر عار دارد
آنکو چو حسین شد گدایش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در سایه تخت پیل سایش
پیلان نکشند پیل پایش
گه شست به خون دل سرایش
گاه از مژه رفت خاک پایش
گفتند به نیکویی ثنایش
کردند به صدر خانه جایش
هر حلقه ز کاکل رسایش
چشمی است گشاده در قفایش
تیزی زبان مار دارد
دنباله ابروی رسایش
صد جام لبالب است درگرد
[...]
سر، ناصیه سای خاک پایش
جان زنده مباد بی ولایش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.