گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
همام تبریزی

مرا تویی ز جهان آرزوی جان ای دوست

حیات بهر تو خواهم در این جهان ای دوست

میان حلقه زلفت چو مرغ جان بنشست

ندید خوشتر از آن دام آشیان ای دوست

چه جای جان و دل ما که دلبران جهان

شدند بر سر زلف تو جان فشان ای دوست

اگر کنند به روی تو نسبتی گل را

ز شوق باز شود غنچه را دهان ای دوست

به گل طراوت روی تو را نبخشودند

وگرچه داشت بسی سر بر آسمان ای دوست

چگونه مهر تو ورزیم با چنان رویی

که آفتاب چو ما هست مهربان ای دوست

میان جان همام است گنج اسرارت

مجال نیست کسی را در آن میان ای دوست

 
 
 
سعدی

مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست

هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست

چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم

که یاد می‌نکند عهد آشیان ای دوست

گرم تو در نگشایی کجا توانم رفت

[...]

همام تبریزی

بیا بیا که ز هجر آمدم به جان ای دوست

بیا که سیر شدم بی تو از جهان ای دوست

به کام دشمنم از آرزوی دیدارت

مباش بی‌خبر از حال دوستان ای دوست

چو نفخ صور دهد جان به مرده عاشق را

[...]

حکیم نزاری

به جان رسید دلم در فراق هان ای دوست

ترحّمی کن اگر هیچ می توان ای دوست

اگر تو برشکنی دشمنان به کام رسند

به دوستی که مکن ترکِ دوستان ای دوست

بر آن قرار برفتی که زود بازآیی

[...]

آشفتهٔ شیرازی

مرا تو حاصل گفتاری از جهان ای دوست

بهای هر نظرت صدهزار جان ای دوست

نه صعوه جا نکند در دهان افعی و مار

چرا به زلف تو دل کرده آشیان ای دوست

بر آستان که اگر جم بود ندارد فخر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه