ای گل از غنچه کی برون آیی
که شدم ز انتظار سودایی
بلبلان را نمیبرد شب خواب
تا سحرگه نقاب بگشایی
با صبا گفتهای که میآیم
من و این مژده و شکیبایی
گر چه پیشم هزار تن بیشند
بی تو جان میدهم ز تنهایی
دیده در آرزوی دیدارت
وعدهای میدهد به بینایی
بر سر چشم من قدم نه تا
جویباری به گل بیارایی
تشنه در اشتیاق آب حیات
سوخت خود رحمتی نفرمایی
هر نظر محرم جمال تو نیست
دیده ها زان شدند هرجایی
از حدیثت همام را ذوقی
به زبان میرسد ز گویایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت یک گل اشاره میکند و از او میخواهد که هرچه زودتر از غنچه بیرون بیاید. شاعر از انتظار طولانی خسته شده و بلبلها نیز به دلیل غم عشق نمیتوانند بخوابند. او به گوشهای ناامیدی اشاره میکند و از آرزوی دیدار معشوق سخن میگوید. احساس تنهایی و تشنگی او به شدت موج میزند و او در آرزوی جمال محبوبش است. شاعر همچنین به مشکلاتی که دیدن جمال معشوق به همراه دارد اشاره میکند و به شوق و ذوق خود از شنیدن اخبار عشق میداند.
هوش مصنوعی: ای گل، کی از غنچه بیرون میآیی؟ من از انتظار تو دیوانهوار شدهام.
هوش مصنوعی: بلبلان نمیتوانند در شب بخوابند، زیرا منتظرند تا صبح پردهها کنار برود و زیباییها نمایان شود.
هوش مصنوعی: با نسیم صبح گفتم که به زودی میآیم و این خبر خوش و صبر را به تو میدهم.
هوش مصنوعی: اگرچه در کنار من هزاران نفر هستند، اما به خاطر تنهاییام، حاضر هستم جانم را بدهم.
هوش مصنوعی: چشمهایم در انتظار دیدن تو هستند و به خودشان قول میدهند که روزی تو را ببینند.
هوش مصنوعی: بر چشم من قدم بگذار و به زیبایی آن را با گل زینت بده.
هوش مصنوعی: تشنگی و اشتیاق به آب حیات باعث سوختن وجودم شده است، اما تو به من رحمتی نمیکنی.
هوش مصنوعی: هر دیدگاهی صلاحیت درک زیبایی تو را ندارد، به همین دلیل چشمان مردم در جایهای مختلف این زیبایی را نمیبینند.
هوش مصنوعی: از سخن تو، همامی (شخصی با ویژگیهای خاص) به شوق و ذوقی میرسد که قابل بیان است و نشاندهنده قدرت بیان توست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این دو شغل برید و عرض به تو
یافته خرمی و زیبایی
روی این را همه بیفروزی
صدر آن را همه بیارایی
چون پدید آمدی تو بر هر کس
[...]
چند پویی به گرد عالم چند؟
چند کوبی طریق پویایی؟
تا کی از بهر قوت و شهوت نفس
همچو کاسانه مینیاسایی؟
چون بدان شهر جان فرود آیی
زین همه دردسر بیاسایی
خسروا، از کمال دانایی
روی دولت همی بیارایی
گاه مال زمین همی بخشی
گاه فرق فلک همی سایی
حرب جویان نهان شوند از بیم
[...]
این همه چابکیّ و زیبایی
این چنین از کجا همیآیی
چون مه چارده به نیکویی
چون بت آزری به زیبایی
مه نخوانم تو را معاذالله
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.