تا نفس هست به روی تو برآید نفسم
ور کنم بی تو نظر سوی کسی هیچ کسم
در تمنای تو شد عمر و نمیدانم من
کاخرالامر به مقصود رسم یا نرسم
مشکن بال نشاطم تو به پیمانشکنی
گر نیم باز هوای تو نه آخر مگسم
کردم اندیشه ز عشقت نبرم جان به کنار
این چه سیلیست که بگرفت چنین پیش و پسم
تا نظر بر گل رخسار تو افتاد مرا
صورت خوب نماید همه چون خار و خسم
عاشق روی توام جمله جهان میگویند
نسبتم چون به تو کردند همین مایه بسم
شد جوانی و نشد کم هوس عشق همام
ای عزیزان چه کنم پیر نگردد هوسم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عواطف عمیق و شدیدی است که شاعر نسبت به معشوق خود دارد. شاعر میگوید که تا وقتی نفس میکشد، عشق به معشوق در وجودش زنده است و هرگونه ارتباط با دیگران برایش بیمعناست. او در تردید است که آیا به آرزوی خود خواهد رسید یا نه. همچنین به پیمانشکنی معشوق اشاره میکند و میگوید که حتی در شرایط دشوار نیز عشق به او را فراموش نمیکند. شاعر با اندوه از گذر عمر و ناتوانی در فراموشی عشق صحبت میکند و به زیبایی معشوق اشاره میکند که در مقایسه با دیگران بینظیر است. در نهایت، او ابراز میکند که با وجود پیر شدن، همچنان دلتنگی و آرزوهایش برای عشق از بین نرفته است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس دارم، به چهره تو مینگرم و اگر بی تو باشم، به هیچ کس دیگری نگاه نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: من در آرزوی تو زندگیام را سپری کردم و نمیدانم آیا در نهایت به هدفم میرسم یا نه.
هوش مصنوعی: اگر با شکستن عهد و پیمان مرا ناراحت کنی، بال و پر شادیام را میشکنی. حتی اگر هوای تو را در آینده نداشته باشم، همچنان من به یاد تو دچار عذاب و رنج خواهم بود.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو فکر میکنم که جانم را از دست نبرم. این چه بلایی است که به سرم آمده و حالا نمیدانم پیش رویم چه خواهد بود و پشت سرم چه گذشته است.
هوش مصنوعی: وقتی که به چهره زیبای تو نگاه میکنم، همه چیز حتی زیباترینها در مقایسه با تو مثل خار و زبال به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: عاشق چهره تو هستم و همه در دنیا میگویند که چون به تو نزدیک شدم، این عشق بزرگترین هدیهای است که به من داده شده.
هوش مصنوعی: جوان شدم، ولی آرزوی عشق از قلبم کم نشده است. ای عزیزان، چه کنم که این آرزو همچنان در من زنده است و نمیگذارد که پیر شوم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم
ور به غیر از تو بود، هیچکسم هیچکسم
هر کجا تیر جفای تو، من آنجا سپرم
هر کجا خوان هوای تو، من آنجا مگسم
پس ازین دست من و دامن سودای شما
[...]
نیست بر دولت وصل تو شبی دست رسم
از سر لطف خود ای دوست به فریاد رسم
نیست ما را بجز از لطف تو فریادرسی
نبود جز غم و اندوه جهان هیچ کسم
مه و خورشید جهانتاب چو بر ما گذرند
[...]
نیست جز رخ به کف پای تو سودن هوسم
دارم امید که مبذول بود ملتمسم
من که باشم که کنم همنفسی با چو تویی
اینقدر بس که به یاد تو برآید نفسم
میروم گاه به پا گاه به سر در ره عشق
[...]
هست کحل بصر از خاک ره او هوسم
لیک ترسم که شوم خاک و بگردش نرسم
با تو چون در سخن آیم؟ که ترا چون بینم
آتش شوق تو در سینه بسوزد نفسم
شمع من چون تو بخلوتگه عشرت باشی
[...]
گر به می خوردن پیدا نبود دست رسم
می کشم جام نهان تا که برآید نفسم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.