گنجور

 
همام تبریزی

غرض ز دیدن شام و دیار مصر و حجاز

اگر حضور عزیزان بود زهی اعزاز

به راه دوست گرت عزم اشتیاق بود

برو که راحت جان است رنج راه دراز

بود حرام سفر بر مسافری که رود

به عزم یار و خبر دارد از نشیب و فراز

کبوتری که برد پیش دوست نامۀ دوست

به بال ذوق میان هوا کند پرواز

شتر زتشنگی و خستگی شود غافل

اگر به ذوق کند ساربان سرود آغاز