گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
همام تبریزی

نفس کافر کیش را عشق تو در ایمان کشید

دیو را حکم سلیمان باز در فرمان کشید

در میان ظلمت آب زندگانی جست خضر

نور توفیقش به سوی چشمهٔ حیوان کشید

آرزوی آب شیرین بافت در دریا صدف

ابر نیسانی به دوش از بهر او باران کشید

روح قدسی کشت عیسی را معاین تاکه او

رخت خود زین خاکدان بر گنبد گردان کشید

پادشاهی داد یوسف را سعادت بعد از آنک

هم اسیر چاه شد هم زحمت زندان کشید

جان تن آسوده را بار ریاضت بر نهاد

دید دل آسایشی چون جسم بار جان کشید

جان مشتاقان کشد از غمزهٔ جادوی تو

آن جفا کز دست امت عیسی عمران کشید

تا خرامان دید بالای تو را چشم همام

کافرم گر خاطرم دیگر به سروستان کشید

 
 
 
همام تبریزی

دل به کنج عافیت چون پای در دامان کشید

حلقه زلف تواش در حلقه رندان کشید

بی‌نوایی ره به سوی گنج سلطان باز یافت

تشنه‌ای جان را به سوی چشمهٔ حیوان کشید

گرچه زحمت یافت دل باری مراهم راحتی‌ست

[...]

صائب تبریزی

آنچه آن روی لطیف از سایه مژگان کشید

کی عذار ماه مصر از سیلی اخوان کشید؟

عاشقان را از تمتع مانعی جز شرم نیست

در حریم وصل می باید مرا هجران کشید

می توانی گنج ها از نقد وقت اندوختن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه