ای دل! به جهان معتکف کوی فلان باش
در بندگی حضرت او بسته میان باش
تا نور رخ آن مه بی مهر ببینی
ای چشم ستم دیده! همیشه نگران باش
گر سنگ زند یار و گرت تنگ کند دل
رو در بر آن سنگ دل تنگ دهان باش
تا دیده ی بی دیده نبیند رخ خوبت
رو همچو من از دیده ی بی دیده نهان باش
ای جان! بربودی دل و رفتی و نشستی
لطفی کن و برخیز و بیا در پی جان باش
تا مست لب لعل شکربار تو باشم
از لعل خودم باده بده، گو رمضان باش
تا عشق شود حاکم جان تو چو حیدر
از جان به جهان عاشق آن جان و جهان باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به زهد و بندگی خداوند دارد و به عشق و پیوند عمیق با محبوب میپردازد. شاعر از دل میخواهد که در کوی محبوب باشد و در بندگی او زندگی کند. همچنین به چشم ستمدیدهاش توصیه میکند که همیشه نگران عشق باشد و اگر مورد آزار قرار گیرد، همچنان با محبت پاسخ دهد. شاعر از معشوق میخواهد که برگردد و با لبهای شیرینش او را مست کند. در نهایت، او از عشق به عنوان حاکم جان یاد میکند و پیشنهاد میدهد که در عشق و خواستههای روحانی غرق شود.
هوش مصنوعی: ای دل! در این دنیا در کنار آن محبوب باش و در خدمت او همیشه حاضر و در انتظار بمان.
هوش مصنوعی: ای چشمهای ستمدیده! برای دیدن نور چهره آن مه بیمهر، همواره در نگرانی باش.
هوش مصنوعی: اگر محبوب تو سنگدل باشد و به تو سخت بگیرد، بهتر است که با دل و زبانی نرم و آرام با او رفتار کنی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که چشم ناپیدا از زیبایی تو بیخبر است، تو نیز در پنهانی بمان و خود را از دیدهها دور نگهدار.
هوش مصنوعی: ای عزیز! تو دل مرا بردی و رفتی. لطفاً لطفی کن و بلند شو و بیا تا در پی جانم باشی.
هوش مصنوعی: من میخواهم تا جایی که ممکن است از زیبایی و شیرینی لبهای تو بهرهمند شوم و از شادی و نشاطی که به من میدهی، غافل نباشم. به من بادهای بده، گو این روزها مانند روزهای رمضان باشد که در آن روزها انسانها بیشتر به معنویت و خوشی میپردازند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق بر روح تو تسلط پیدا کند، مانند حیدر، به عشق و دنیای عاشقانهات اهمیت بده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز آی و دلِ تنگِ مرا مونس جان باش
وین سوخته را مَحرَمِ اسرارِ نهان باش
زان باده که در میکدهٔ عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
در خرقه چو آتش زدی ای عارفِ سالِک
[...]
امشب که چراغ نظری چرب زبان باش
دل نرم کن ای شمع و مرا مرهم جان باش
حسنت بصفا بهتر از آن گشت که بودست
زنهار که در حسن وفا هم به از آن باش
خواهی که سرافراز شوی در همه عالم
[...]
چون سایه دلا همره آن سرو روان باش
جایی که بجایی برسی در پی آن باش
جان می رود ای اشک ز دنباله روان باش
وی ناله تو هم چند قدم پیرو جان باش
ای شوق درافشای غمم این چه شتاب است
کو راز من غمزده یک چند نهان باش
می آید و می بارد ازو ناز و تعافل
[...]
فارغ ز تمنای جهان گذران باش
بی داعیه چون دیده حیرت زدگان باش
از راه تواضع به فلک رفت مسیحا
باذره تنزل کن و خورشید مکان باش
زان پیش که ایام بهاران بسر آید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.