بخش ۲۹ - واقف شدن مردم از عشقبازی و دلداری درویش و بهانه ساختن رقیب شکار را به جهتجدایی آنها
چند روزی که شاه بندهنواز
سوی درویش جلوه کرد به ناز
مردمان پی به حال او بردند
ره به فکر و خیال او بردند
عیبجویان به عیب رو کردند
وز سر طعنه گفتگو کردند
که چرا شاه با گدا یارست؟
پادشه را خود از گدا عارست
مسند شاه و بوریای گدا؟
الله! الله! کجاست تا به کجا؟
از گدا عشق شاه لایق نیست
بلکه او مدعیست، عاشق نیست
پاکبازان دعای شه گفتند
در معنی در این سخن سفتند
که بدینسان شه پسندیده
کس ندیدست بلکه نشنیده
شاه گر با گدا چنین بازد
همه کس را گدای خود سازد
زین سخنها رقیب واقف شد
طبع ناساز او مخالف شد
از غضب خون او به جوش آمد
چون خم باده در خروش آمد
گفت اگر خون این گدا ریزم
بهر خود فتنهای برانگیزم
شاه ازین قصه گر خبر یابد
رخ ز من تا به حشر میتابد
گر بگویم به او، گران آید
ور نگویم دلمبه جان آید
پس همان به که حیلهای بکنم
شاه را از گدا جدا فگنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.