من و بیداری شبها و شب تا روز یاربها
نبیند هیچکس در خواب، یارب! اینچنین شبها
گشادی تا لب شیرین به دشنام دعاگویان
دعا میگویم و دشنام میخواهم از آن لبها
خدا را! جان من، بر خاک مشتاقان گذاری کن
که در خاک از تمنای تو شد فرسوده قالبها
سیهروزان هجران را چه حاصل بیتو از خوبان؟
که روز تیره را خورشید میباید، نه کوکبها
معلم، غالبا، امروز درس عشق میگوید
که در فریاد میبینیم طفلان را به مکتبها
شود گر اهل مذهب را خبر از مشرب رندان
بگردانند مذهبها، بیاموزند مشربها
هلالی، با قد چون حلقه، باشد خاک میدانت
کسی نشناسد او را از نشان نعل مرکبها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف احساسات عاشقانه و درد فراق سروده شده است. شاعر از بیداری شبانه و دعاهای شبانهاش سخن میگوید و بیان میکند که در این شبهای تار، آرزوی وصال محبوب را دارد. او به شدت از دوری محبوب رنج میبرد و بر این باور است که زندگی بدون او تاریک و بیمعناست. همچنین به نقش معلم و آموزش عشق در زندگی اشاره میکند و به تمایل اهل مذهب به درک معنای عمیقتری از عشق و محبت میپردازد. شاعر در پایان به زیبایی محبوب اشاره میکند که محو آن زیبایی است و شناخت او از همه دشوارتر است.
هوش مصنوعی: من و بیداریهای شبانهام، پر از آرزوها و نداهایی که هیچکس در خواب نمیبیند، خدایا! اینگونه شبها را سر نمیکنم.
هوش مصنوعی: من از لبهای شیرین، دعا میکنم و برای دشنامگویان، دعا میطلبم.
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ! جان من را بر زمین افرادی بگذار که در عشق و اشتیاق به تو، جان خود را فدای عشق تو کردهاند و در این راه، جسم خود را فرسوده ساختهاند.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که در روزهای تاریک و سختی که انسانها به خاطر دوری از محبوب خود میگذرانند، هیچ چیزی جز وجود آن محبوب نمیتواند مایه روشنی و امید باشد. در روزهای تیره، فقط نور خورشید میتواند انسان را گرم و روشن کند، نه ستارهها که فقط نامشان به چشم میآید. به عبارت دیگر، در نبود محبوب، همه چیز بیمعنا و بیفایده است.
هوش مصنوعی: معلم امروز بیشتر در مورد عشق صحبت میکند، حال آنکه میتوانیم کودکان را در حال فریاد زدن و رفتن به مدرسه ببینیم.
هوش مصنوعی: اگر اهل مذهب بدانند که رندان چگونه زندگی میکنند، مذاهب مختلف به هم مخلوط میشوند و هر کسی میتواند از سبک زندگی رندان چیزی بیاموزد.
هوش مصنوعی: هلالی، با قامتی مانند حلقه، در میدان خاکی است که کسی او را از جای نشانههای نعل اسبها نمیشناسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شبها
کنون هم هست شب، لیکن سیاه از دود یاربها
خوش آن شبها که پیشش بودمی گه مست و گه سرخوش
جهانم میشود تاریک چون یاد آرم آن شبها
همیکردم حدیث ابرو و مژگان او هردم
[...]
چو اشک خویشتن غلتم میان خاک و خون شبها
ز رشک آنکه بینم جام می را لب بر آن لبها
شدی مشهور شهر آنسان که همچون سوره یوسف
همیخوانند طفلان قصه حسنت به مکتبها
به خواب ار بر درت یابند جا جانهای مشتاقان
[...]
مه من در شبستان چونکه نو شد جام می شبها
نماید از شفق می از حباب ریزه کوکبها
دهن شد چشمه حیوان ترا از عین نایابی
دو لعل جانفزای دلکشت آن چشمه را لبها
بیا ای ساقی مهوش بده آن جام چون آتش
[...]
نشان تیر آهم گشتهای آسمان شبها
ترا بر سینه پیکانهاست هرسو نیست کوکبها
دل بیخود درون سینه دارد فکر زلفینت
بسان مرده کش مونس قبرند عقربها
خطست آن یا برآمد دود دل از بس که محبوبان
[...]
ز شهر دوست میآیم پیام عشق بر لبها
به تلقینی کنم آزاد طفلان را ز مکتبها
بگو منصور از زندان اناالحق گو برون آید
که دین عشق ظاهر گشت و باطل ساخت مذهبها
چُو من هر کَس طبیبی دارد ، از زحمت چه غم دارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.