چند سوزی داغها بر دست؟ آه از دست تو
گاه از داغ تو مینالیم و گاه از دست تو
تا ترا بر دست ظاهر شد سیاهی های داغ
روزگار دردمندان شد سیاه از دست تو
تو نهاده داغها بر دست چون گلدسته ای
من بخود پیچیده چون شاخ گیاه از دست تو
مردم از داغ و دگر چون خار و خاشاکم مسوز
تا نسوزد خرمن من همچو کاه از دست تو
این چه بیدادست؟ کز هر جانب، ای سلطان حسن
داد میخواهد چو من صد داد خواه از دست تو
هیچ دانی چیست این داغ سیه بر روی ماه؟
عارض خود را سیه کردست ماه از دست تو
پیش ازین از داغ نومیدی هلالی را مسوز
چند سوزد دردمند بی گناه از دست تو؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به نفرین و درد ناشی از عشق و جدایی میپردازد. داغهایی که بر دل و دستان او نشستهاند، نماد غم و اندوهی هستند که از عشق ناکام به وجود آمده است. او از آزار و رنجی که محبوبش به او میدهد میگوید و این را به صورت یک درد مستمر توصیف میکند. شاعر احساساتی چون بیعدالتی و ناامیدی را به تصویر میکشد و در عین حال از دیگران میخواهد که او را در این دردها تنها نگذارند. در نهایت، این احساسات تند و عمیق او را به وضعیتی از ناامیدی و بیکسی میکشاند.
هوش مصنوعی: چقدر زخمها بر دستان ما سوز میآورند؟ ای کاش از داغهای تو به خود مینالیدیم، اما گاهی از خود تو نیز رنج میبریم.
هوش مصنوعی: زمانی که مشکلات و سختیهای زندگی بر تو نمایان شد، تأثیر منفی آن بر درد و رنج دیگران نیز قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: تو زخمها و دردها را بر دستانم گذاشتهای، مانند گلدستهای که در آسمان بلند است. من نیز به خود پیچیدهام و مانند شاخ گیاهان، تحت تأثیر تو هستم.
هوش مصنوعی: من از درد و رنج مردم بسیار آسیبپذیر هستم و مانند خاشاک و چیزهای بیارزش میسوزم. پس لطفاً مرا نسوزان تا خرمن زندگیام مثل کاه از بین نرود.
هوش مصنوعی: این چه فاجعهای است که از هر سو، ای سلطان، حسن، طلب کمک میشود؟ چرا که مثل من، صدها دادخواه از دست تو کمک میخواهند.
هوش مصنوعی: آیا میدانی این علامت تاریک بر چهره ماه چیست؟ ماه به خاطر تو صورتش را تیره کرده است.
هوش مصنوعی: قبل از این، از داغ ناامیدی، هلالی را نسوزان. چند بار باید درد کشیده شود بیگناه از دست تو؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل بکف میداشتم عمری نگاه از دست تو
ساعدت خواهی نخواهی برد آه از دست تو
پنجه کردم با تو بیرحم و زیان کردم از آن
گاه مینالم ز دست خویش و گاه از دست تو
سوختم از آه مردم مگذر ایسلطان حسن
[...]
چون سر راه تو گیرم دادخواه از دست تو
گویی این نالش ز دست کیست آه از دست تو
از فشار پنجهٔ جورت چه مالشها نیافت
ار دلم رحمی که خون شد بیگناه از دست تو
نور رخسار تو شب را کرده روشنتر ز روز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.