فدای آن سگ کو باد جان ناتوان من
که بعد از مرگ در کوی تو آرد استخوان من
چو داری عزم رفتن، با تو نتوان درد دل گفتن
که وقت رفتن جانست و میگیرد زبان من
من از بی مهری آن ماه مردم، کی بود، یارب؟
که با من مهربان گردد مه نامهربان من؟
زبان یار شیرینست و کام من بصد تلخی
زهی لذت! اگر باشد زبانش در دهان من
گمان دارم که: با من اتفاقی هست آن مه را
چه باشد، آه! اگر روزی یقین گردد گمان من؟
تب هجران بنوبت میستاند جان مشتاقان
گرین نوبت بجان من رسد، ای وای جان من!
هلالی، شعلهای برق آهم رفت بر گردون
ملک را بر فلک دل سوخت از آه و فغان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عاشقانه و درد جدایی اشاره دارد. شاعر از عشق و عواطف خود نسبت به معشوق میگوید، به طوری که به فدای سگش که بعد از مرگش استخوانش را به معشوق میآورد، اشاره میکند. او نمیتواند درد دلش را هنگام رفتن یار بیان کند، زیرا در آن لحظه هیچ حرفی نمیتواند بزند. شاعر به بیمهری معشوق اشاره میکند و از تلخی عشق میگوید. او گمان دارد که معشوق روزی به او محبت خواهد کرد و تبعات جدایی را احساس میکند. در نهایت، او با بیان آه و فغانش، احساس عمیق درد و اندوه ناشی از جدایی را بیان میکند.
هوش مصنوعی: من فدای آن سگی هستم که بعد از مرگ من، استخوانم را به کوی تو بیاورد. من حتی به آن سگ که ناتوانی جان من را میفهمد، ارادت میورزم.
هوش مصنوعی: وقتی که عزیمت کردهای و قصد رفتن داری، دیگر نمیتوان دل را باز کرد و با تو صحبت کرد. در چنین زمانی، جان من در خطر است و زبانم قفل میشود.
هوش مصنوعی: من از بیتوجهی آن ماه دل شکستهام، کاش روزی بیاید که آن مه، که همیشه بیمهری کرده، به من مهربان شود.
هوش مصنوعی: زبان محبوبم بسیار شیرین است و دهان من پر از تلخی است، چه لذتی دارد! اگر زبان او در دهان من باشد.
هوش مصنوعی: من فکر میکنم که با من حادثهای در حال وقوع است. آن ماه زیبا چه سرنوشتی خواهد داشت؟ آه! اگر روزی به یقین برسد که برداشت من درست است؟
هوش مصنوعی: تب هجران به نوبت جان عاشقان را میسوزاند، ولی وقتی نوبت به من برسد، وای بر جانم!
هوش مصنوعی: هلالی در این بیت به تصویر کشیده میشود که شعلۀ آتشین نالههایش به آسمان میرسد و در نتیجه، ملک و آسمان تحت تأثیر درد و غم او قرار میگیرند. دل او از غم و نالههایش میسوزد و این احساسات عمیقش جهانی را فرا میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وصیت می کنم، گر بشنود ابرو کمان من
پس از مردن نشان تیر سازد استخوان من
زبان اوست ترکی گوی و من ترکی نمی دانم
چه خوش بودی، اگر بودی زبانش در دهان من
به شکر نسبت لعل لب جان پرورش کردم
[...]
حدیث یار شیرین لب نگنجد در دهان من
که باشم من که نام او برآبد بر زبان من
رنیم روزی از چشمت بکشتن داد پیغامی
هنوز آن مژده دولت نرفت از گوش جان من
نسیم دوستی آبد سگان آستانش را
[...]
ز زلفت دم زدم، دودی برآمد از دهان من
لبت را یاد کردم، سوخت از آتش زبان من
لبت جان است و جان من رسیده از غمت بر لب
بیا لب بر لبم نه تا شود پیوند جان من
زدی پیکان غمزه بر دلم، از پشت بیرون شد
[...]
ندارد جوهر افشای غم، تیغ زبان من
نمک بر چشم سوزن می زند زخم نهان من
دل صیاد می لرزد به دام از دانه اشکم
خطر دارد قفس از ناله آتش زبان من
ز عشق بی زوالی در خود آن گرمی گمان دارم
[...]
ز بی برگی بود لبریز رونق گلستان من
بهار از جای برخیزد به تعظیم خزان من
شکاراندازیی بی سعی تقدیر آرزو دارم
به زور دیگری تا کی جهد تیر از کمان من؟
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.