ای بتان سنگدل، تا چند استغنا کنید؟
ما خود از فکر شما مردیم، فکر ما کنید
جان محزون در تنم امروز و فردا بیش نیست
فکر امروز من و اندیشه فردا کنید
مردم از این غصه، میخواهم که یار آگه شود
ای رقیبان، بر سر تابوت من غوغا کنید
چند با اغیار پردازید، ای سیمین بران
گاه گاهی هم بحال عاشقان پروا کنید
میکند سودای زلفش روز مسکینان سیاه
ای سیه روزان مسکین، ترک این سودا کنید
بسکه مخمورم، گرانی میکند دستار من
می فروشان، از سر من این بلا را وا کنید
عاشقیهای هلالی سر بشیدایی کشید
دوستان، فکری بحال عاشق شیدا کنید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس ناامیدی و درد و رنج عاشق اشاره دارد. شاعر از معشوق خود میخواهد که به جای بیتوجهی و استغنا، به حال او فکر کند و به او اهمیت بدهد. او از غم عشق و غفلت دیگران گلایه میکند و از رقبای خود میخواهد که به زودی توجهش را جلب کنند. شاعر به حال خود و دیگران اشاره میکند که چگونه عشق و جدایی بر زندگیاش تأثیر گذاشته و در این میان از میفروشان هم میخواهد تا درد او را کاهش دهند. در نهایت، او از دوستانش میخواهد که به حال عاشقین حسرتزده توجه نشان دهند.
هوش مصنوعی: ای محبوبان بیتوجه، تا کی به غرور خود ادامه میدهید؟ ما به خاطر فکر و خیال شما جان خود را از دست دادهایم، حالا شما هم به ما فکر کنید.
هوش مصنوعی: امروز و فردا برایم هیچ تفاوتی ندارد. فقط به حال و آیندهام فکر کنید.
هوش مصنوعی: مردم از این درد و غم من خبر داشته باشند، و ای رقبای من، در کنار جسدم سر و صدایی برپا کنید.
هوش مصنوعی: ای دختر زیبا، گاهی از کارهای خود با دیگران دست بکش و به حال عاشقان هم توجهی داشته باش.
هوش مصنوعی: موی زیبای او دلی پر از آرزوها را میسازد و روزهای سخت را رقم میزند. ای کسانی که در سختی هستید، از این آرزو و عشق دوری گزینید.
هوش مصنوعی: به خاطر حالتی که دارم و مستیام، عمامهام برای من سنگین شده است. ای فروشندگان، این مشکل را از سر من دور کنید.
هوش مصنوعی: عاشقانی که در اوج جذابیت و زیبایی هستند، حالا باید به حال عاشق شیدایی بپردازند و دوستانش را به فکر وادار کنند تا به فکر وضعیت او باشند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سوختم از شوق، یاران راه حرفی وا کنید
نامه ای انشا کنید و قاصدی پیدا کنید
از جدایی دست و کلک من نمی چسبد به هم
از زبان خامه من نامه ای انشا کنید
کوچه نی شاهراه کاروان شعله نیست
[...]
دیده از نور جمال دوست چون بینا کنید
سر بلندان گوشه چشمی بسوی ما کنید
نوجوانان چون بیاد نرگسش نوشیدمی
اول هر جرعهٔ یاد من شیدا کنید
در شب زلف نگار دل فریبی گشت گم
[...]
دوستان در گوشهٔ چشم تغافل جا کنید
تا به عقبا سیر این دنیا و مافیها کنید
خاک بر فرق خیال پوچ اگر باز است چشم
مفت امروپد این امروز بیفرداکنید
غیر آزادی که میگردد حریف سوز عشق
[...]
تا توانید ای عزیزان پیشه از تقوی کنید
اندرین دار فنا فکر ره عقبی کنید
خیر و احسان از برای رفتگان فرضست فرض
از چه نیکیهای خود را پس دریغ از ما کنید
ما ندانستیم اندر دهر قدر عافیت
[...]
ای سفیهان بهرِ خود هم اندکی غوغا کنید
حال خود را دیده، واغوثا و واویلا کنید
کیسههای خالی خود را دهید آخر تکان
پس تکانی خورده دزدِ خویش را پیدا کنید
تا به کی با این لباسِ ژنده میریزید اشک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.