آخر از غیب دری بر رخ ما بگشاید
دیگران گر نگشایند، خدا بگشاید
دلبران، کار من از جور شما مشکل شد
مگر این کار هم از لطف شما بگشاید
بر دل از هیچ طرف باد نشاطی نوزید
یارب! این غنچه پژمرده کجا بگشاید؟
نگشاید دل ما، تا نگشایی خم زلف
زلف خود را بگشا، تا دل ما بگشاید
باشد آسایش آن سیم تن آسایش جان
جان بیاساید، اگر بند قبا بگشاید
میکشم آه که: بگشا رخ گلگون، لیکن
این گلی نیست که از باد صبا بگشاید
تا بدشنام هلالی بگشایی لب خویش
هر سحر، گریه کنان، دست دعا بگشاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساس ناامیدی و انتظار اشاره میکند. او امیدوار است که از غیب، درِ نیکی به روی او باز شود، حتی اگر دیگران نخواهند. مشکلاتی که دلبرش برای او به وجود آوردهاند، به خاطر ظلم دیگران است و او از خدا میخواهد که این مشکلات را برطرف کند. شاعر از پژمردگی قلبش و عدم شادی در زندگی شکایت میکند و به عشقش اشاره میکند که با باز کردن زلفش، میتواند دل او را شاد کند. او همچنین به آرامش جان و نفس خود اشاره دارد و میگوید که این آرامش تنها با دیدن محبوبش به دست میآید. در نهایت، شاعر از غم و بیقراریاش سخن میگوید و به دعا و گریه برای جلب توجه معشوق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در نهایت، اگر دیگران نتوانند راهی برای ما باز کنند، خداوند خودش به ما کمک خواهد کرد و در را به سوی ما خواهد گشود.
هوش مصنوعی: دلبران، عشق و محبت شما برای من دشواریهایی به وجود آورده است، اما امیدوارم که این محبت شما بتواند کمی از این سختیها را کاهش دهد.
هوش مصنوعی: ای کاش از هیچ طرف نسیمی دل را شاد نمیکند، این غنچهی پژمرده کجا میتواند باز شود؟
هوش مصنوعی: دل ما زمانی باز خواهد شد که تو گره زلف خود را باز کنی. با این کار، دل ما نیز نرم و گشاده خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر فردی زیبا و باطراوت در آسایش باشد، آرامش روح و جان نیز به او منتقل میشود؛ اما اگر او تن خود را از قید و بند رها کند، ممکن است آرامش را از دست بدهد.
هوش مصنوعی: من با صدای آهی میگویم: ای گل زیبا، چهرهات را نما، اما این گلی نیست که با وزش نسیم صبحگاهی شکوفا شود.
هوش مصنوعی: هر صبح وقتی که میخواهی بدگوییهای هلالی را بگویی، با حالت گریه و اشک، دستهایت را به دعا بلند کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاقبت کار فروبسته خدا بگشاید
در فتحی به من از روی صفا بگشاید
بیش از این غم مخور ای دل که ز لطفش روزی
گره از کار فروبسته ما بگشاید
التجا بر در مخلوق نشاید بردن
[...]
سرو گل چهره اگر بند قبا بگشاید
دل پرخون مرا نشود و نما بگشاید
یار اگر کاکل مشکین بگشاید بسحر
مشک از نافه آهوی ختا بگشاید
صبح صادق بدمد هر طرف از شش جهتم
[...]
مگر از ناله بلبل دل ما بگشاید
ورنه پیداست چه از باد صبا بگشاید
می تواند گره از غنچه پیکان وا کرد
هر نسیمی که دل تنگ مرا بگشاید
صبح را بخیه انجم نشود مهر دهن
[...]
در چمن کی دلم از فیض هوا بگشاید؟
پرده بگشا که ز رویت دل ما بگشاید
عیش این باغ به اندازه یک تنگدل است
کاش گل غنچه شود تا دل ما بگشاید
بر سر نکهت زلفت چو صبا میلرزم
[...]
آن که لطفش گره از خاطر ما بگشاید
گره خاطر او لطف خدا بگشاید
کس برای دل ما دست عطایی نگشود
هم مگر اهل دلی دست عطا بگشاید
از خدا جوی گشایش که نگردد هرگز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.