نگسلد رشته جان من از آن سرو بلند
این چه نخلیست که دارد برگ جان پیوند؟
آه! از آن چشم، که چون سوی من افگند نگاه
چاکها در دلم از خنجر مژگان افگند
گر دهم جان بوفایش نپسندد هرگز
آه! از آن شوخ جفا پیشه دشوار پسند!
گر نگیرد ز سر لطف و کرم دست مرا
دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند
منم از چشم تو قانع بنگاهی گاهی
وز تمنای میانت بخیالی خرسند
صد رهم بینی و نادیده کنی، آه ز تو!
حال من دیدن و این گونه تغافل تا چند؟
مهر رخسار تو، چون ذره، پریشانم ساخت
شوق خال تو مرا سوخت بر آتش چو سپند
شب هجر تو، هلالی، ز خراش دل خویش
چاک زد سینه، بنوعی که دل از خود بر کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شده چاکر آن درگه انبوه بلند
وز طمع مانده شب و روز بر آن در چو کلند
بر در میر تو، ای بیهده، بسته طمعی
از طمع صعبتر آن را که نه قید است و نه بند
شوم شاخی است طمع زی وی اندر منشین
[...]
اندرین شهر بسی ناکس برخاسته اند
همه خر طبع و همه احمق و بی دانش و دند
شمس تبریز! تو جانی و همه خلق تناند
پیش جان و تن تو صورت تنها چه تنند
برو ای زاهد مغرور و مده ما را پند
عاشقان را به خدا بخش ملامت تا چند
من دیوانه ز زنجیر نمیاندیشم
که کشیدهست مرا زلف مسلسل در بند
خسروان از پی نخجیر دوانند ولی
[...]
آن کداماند و کیاناند و کجا میباشند
کز خرد دور و برانگیخته با اوباشاند
گرچه آزرده و رنجور شود دلهاشان
از جفای دگران سینۀ کس نخراشند
برِ این کِشته گر ابلیس خورد گر آدم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.