خراسان سینهٔ روی زمین از بهر آن آمد
که جان آمد درو، یعنی عبیدالله خان آمد
زهی خان همایونفر که بر فرق همایونش
پر و بال همای دولت او سایبان آمد
شهنشاه فلک مسند، که بهر خواب امن او
ملک بر گوشهٔ ایوان کیوان پاسبان آمد
قویدستی که در میدان همت پنجهٔ رستم
به پیش او فرسوده مشتی استخوان آمد
سمند تند زریننعل او خورشید را ماند
که از مشرق به مغرب رفت و یک شب در میان آمد
مگر از سنگ رعدست آهن پیکان خونریزش؟
که از جا چون برخاست بر دشمن گران آمد
قران کردند ماه و مشتری در طالع سعدش
به این طالع چو خورشید فلک صاحبقران آمد
ایا ماه فلکقدری، که بهر پابوس تو
همه روز آسمان بر آستان آمد
نزد مار سپهر ار فرق دشمن بر زمین یکسان
بفاوت بین که ما بین زمین و آسمان آمد
امان داد از کرم تا هر کسی گردد با من دل
بحمدالله! لطفش موجب امن و امان آمد
صفات ظاهر و اظهار آن کردم، خطا بود این
بیان کردم حدیثی که بر مردم عیان آمد
زبان را هیچ نقصانی نیامد اندرین گفتن
ولی چون در زبان یک نقطه افزون شد زیان آمد
هلالی گرچه عمری در به در میشد به هر کویی
بحمدالله آخر بندهٔ این آستان آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف ورود عبیدالله خان به خراسان میپردازد و او را به عنوان شخصیتی بزرگ و برجسته معرفی میکند. خراسان به عنوان سرزمینی که جان در آن زنده شده، به تصویر کشیده میشود. شاعر از قدرت و عظمت خان همایون سخن میگوید و به ویژگیهای او همچون شجاعت و دلاوری اشاره میکند. همچنین به ستارهها و طالع سعد او اشاره میشود و به شکوه و اعتبار او در آسمان و زمین پرداخته میشود. شاعر به لطف الهی و امنیتی که با آمدن این خان به دست آمده، اشاره میکند و در نهایت به تجربههای شخصی خود اشاره میکند که با تلاش به این آستان آمده است.
هوش مصنوعی: خراسان به عنوان جایی بر روی زمین از این رو به وجود آمده است که روح و جان در آن دمیده شده است، به این معنا که عبیدالله خان به آنجا آمد.
هوش مصنوعی: به چه خوب است وجود پادشاهی که بر سرش شکوه و عظمت باشد و سایهسار موفقیتهای دولتش بر او سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: پادشاه آسمانها، که برای آسایش و خوابش، سلطنت بر گوشهٔ ایوان کیوان نظارت میکند.
هوش مصنوعی: مردی توانمند و شجاع که در میدان مبارزه همچون رستم، با قوت و ارادهاش، بر دشمنان خود غلبه میکند، و دشمنانش بهسان استخوانهایی تکهتکه شده در مقابلش قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: اسب تند و زرینی که به آن اشاره شده، مانند خورشیدی است که در آسمان از سمت شرق به سمت غرب حرکت میکند و یک شب در میان نمایان میشود.
هوش مصنوعی: آیا میتوان انتظار داشت که تیرهای آهنی، همچون رعدی از سنگ، جانسوز و کشنده باشند؟ چون از جا برمیخیزند، بر دشمنان بسیار سخت و سنگین میآیند.
هوش مصنوعی: در زمان تولدش، سیارههای ماه و مشتری در موقعیت خوشیمن قرار داشتند و به همین دلیل، مانند خورشیدی در آسمان، او برجسته و درخشان شد.
هوش مصنوعی: ای ماه زیبا و با ارزش که هر روز آسمان برای دیدارت به زمین میآید و در برابر تو احترام میگذارد.
هوش مصنوعی: در برابر سرنوشت شوم و خطرات زندگی، اگر دشمنان بر زمین به یک شکل با هم روبهرو شوند، باید توجه کرد که ما در فاصلهای بین زمین و آسمان قرار داریم.
هوش مصنوعی: به برکت مهربانی او، هر کس که با من باشد در امنیت و آسایش خواهد بود. لطف او باعث شده که همه در آرامش و امان زندگی کنند.
هوش مصنوعی: من ویژگیها و نشانههای ظاهری را بیان کردم، اما این کار اشتباه بود چون حرفی را گفتم که برای همه واضح و روشن بود.
هوش مصنوعی: زبان هیچ کمبودی در بیان خود ندارد، اما وقتی که یک نقطه به آن اضافه شود، ضرر به بار میآورد.
هوش مصنوعی: هلالی با وجود اینکه سالها در جستوجو و سرگردانی بود، سرانجام به لطف خدا به درگاه این بزرگی رسید و بندهاش شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چنانت دوست می دارم که جانم بر دهان آمد
نگفتم با کس این معنی که تا جان بر زفان آمد
چه سودا پخته ام شبها که روزی در میان آیی
جگرها خورده ام تا با تو حرفی در میان آمد
چه محنت ها که مجنون برد و برنا خورد از لیلی
[...]
دل من در طلبکاری وصل تو به جان آمد
ز دست جورت ای دلبر جهانی در فغان آمد
ز جورت گفتم ای دل ترک مهرش کن مکش خواری
جوابم داد و گفت آری به دل گر بر توان آمد
چو چشم مست خون خوارش خطا کرد از جفا بر من
[...]
دلم، پیش لبت، با جان شیرین در فغان آمد
خدا را، چاره دل کن، که این مسکین بجان آمد
بیا، ای سرو، گلزار جوانی را غنیمت دان
که خواهد نوبهار حسن را روزی خزان آمد
ببزم دیگران، دامن کشان، تا کی توان رفتن؟
[...]
چو تیر غمزه افکندی به جان ناتوان آمد
دگر زحمت مکش جانا که تیرت بر نشان آمد
سحرگه تر نشد در باغ کام غنچه از شبنم
که لعلت را تصور کرد و آتش در دهان آمد
نمازم کرد تلقین شیخ و آخر زان پشیمان شد
[...]
بلب از شوق پابوس تو جان ناتوان آمد
چنان آسان که گفتی حرف از دل بر زبان آمد
تو بی پروا ندیدی تا هما بر استخوان ما
ندانستی که گاهی بر سر ما می توان آمد
بخون خوردن چنان دل عادتی دارد که جام می
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.