بسته بودم زبان ولی ناچار
وحدتش را همی کنم اظهار
خامشی نیست بی سبب ما را
حرف، تبخاله شد به لب ما را
بحر معنی ست نیک تازه و ژرف
چه از آن گنجدم به ساغر حرف
لفظها تخته ای ست طوفانی
تو چه در تخته، بحر گنجانی
چه کنم ظرف گفتگو تنگ است؟
بار کوه است و لاشه خرلنگ است
خاصه من تنگتر به خودکردم
وزن را در میان حد کردم
بحر معنی و بحر شعر بهم
چون حبابی ست برکنارهٔ یم
روی و قافیه چهاکه نکرد؟
چه به ما تنگی فضا که نکرد؟
اینقدر هم که می زنم نفسی
راست گویم که نیست کار کسی
من نگویم خود اوست گوینده
گفتگو تهمتی ست بر بنده
پیش از این هم سخنوران دلیر
کارفرما شدند کلک دبیر
خود اگر رفته اند، مانده بجا
اثر خامه های ره پیما
هرکه نقاد در سخن باشد
می شناسد اگر چو من باشد
هر زبانی سخن نیارد کرد
ور کند هم، چو من نیارد کرد
چه حکایت کند زبان بی دل؟
نشود خامه ترجمان بی دل
دل اگر باشد و زبان هم نیز
همه یکسان نیند در همه چیز
قطره دارد دلی فراخور خویش
بحر را هم دلی ست در بر خویش
برده مستی عنان من از دست
نگرفته ست نکته کس بر مست
مستی از ره مرا به دور افکند
شعله بنشست و دود گشت بلند
نیست گرمی مرا امید از کس
آتش افروز خود شدم، به نفس
گفته بودم که وحدتش گویم
لب وکامی به شعله می شویم
وحدتی کان به حق کنی نسبت
به عدد ره ندارد آن وحدت
هست مجهول وحدت عددی
نشود وصف ذاتی احدی
وحدت مطلق حقیقی دان
که بود جزء و کل در آن یکسان
تا به عالم تقابل است و تضاد
آنچه نامش توافق است و داد
همه هالک بود در آن وحدت
همه محدود و بی کران وحدت
وحدت و کثرت ار چه اقسام است
هر یکی را به حدِّ خود نام است
همه اقسام کثرت و وحدت
متلاشی بود در آن حدت
ذره ای فیض شاملش نبود
هیچ کثرت مقابلش نبود
جل شانه، خدای را ضد نیست
باشدش ضد خدای موجد نیست
مشتمل دان به کل موجودات
وحدتش را علی السّوی بالذّات
احدیت مراتبش نبود
نسبتش گر دهی به ذات احد
آن احد گفتمت هوالله است
متعالی ز فهم آگاه است
کثرت آنجا نمی شود پیدا
که احد ذات واجب است آنجا
احد آنجا نه نعت و توصیف است
عین آن ذات، غیر تعریف است
ور دهی نسبتش به اسم صفات
یعنی آنها یکی بود بالذات
همه مستهلک است در ذاتش
بود آن وحدت اضافاتش
احدیت صفات و اسما را
نعت باشد به واحد یکتا
ور به افعال نسبتش دادی
که مسمّی بود به ایجادی
یعنی آن جامع صفات کمال
نیست بالذات مصدر افعال
نسبت این جای نعت باشد نیز
چون شنیدی عزیز دار عزیز
آنکه قائم به ذات خود باشد
هستی مطلق احد باشد
قائم الذّات غیر او نبود
استوار، آبها به جو نبود
آب جوی از قبیل اعراض است
ادعای نبوت اغماض است
همه در اصل ذات معدومند
جمله محتاج حی قیومند
هرچه را صاحب بقا بینی
نقش این عاریت سرا بینی
او نمایندگی به او دارد
رنگ پایندگی به او دارد
اثر نفخه های رحمانی
تیرگی را نموده نورانی
نو به نو خلعت وجود دهد
محفل آرایی شهود دهد
همه را دارد از فنا محفوظ
به نعیم بقا کند محظوظ
اثر موجدی و خلاقی
دایم است انفسی و آفاقی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن شاعر به بیان تجربیات و احساسات خود در راستای بیان وحدت وجود و حقیقت میپردازد. او اشاره میکند که رغم محدودیتهای زبانی، تلاش دارد تا مفاهیم عمیق را به زبان آورد. با اشاره به تضاد کثرت و وحدت، به تفکر در مورد وجود خدا و ماهیت او میپردازد. خداوند را به عنوان واحد مطلق و بینهایت معرفی میکند و تأکید دارد که همه موجودات در اصل نیازمند او هستند. در نهایت، شاعر میگوید که وجود چیزها به واسطهی خداوند است و هر چیزی که باقی میماند، در واقع اثر و نمایندگی از وجود حقیقی است.
هوش مصنوعی: زبانم را بسته بودم، اما ناچارم که وحدت او را ابراز کنم.
هوش مصنوعی: ما بیدلیلی خاموش نیستیم، سخن ما مانند بخاری است که بر لبانمان نشسته.
هوش مصنوعی: معنای عمیق و جدیدی مانند دریاست؛ اما من از آن نمیتوانم در لیوان کلام چیزی ببرم.
هوش مصنوعی: واژهها به مانند تختهای هستند که تو را در میانهٔ طوفان قرار میدهند؛ اما درون این تخته، دریایی از گنجهای پنهان نهفته است.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه کار کنم؛ فضای گفتوگو محدود است و مشکلات سنگین و بزرگ مانند بار کوه بر دوش من سنگینی میکنند و به نظر میآید که وضعیت به شدت دشواری دارم.
هوش مصنوعی: به خاطر شرایط خاصی که دارم، درون خودم احساس فشردگی بیشتری میکنم و محدودیتها را برای خودم مشخص کردهام.
هوش مصنوعی: در عالم معنی و شعر، همهچیز مانند حبابی است که بر لبهٔ دریا قرار دارد.
هوش مصنوعی: چرا قافیهها و زیباییها در شعر به ما کمکی نکردند؟ فضای تنگ زندگی برای ما چه تأثیری داشت؟
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که به خودم فشار میآورم و تلاش میکنم، باید بگویم که هیچ کس کاری از پیش نمیبرد.
هوش مصنوعی: من نمیگویم که خود او سخن میگوید؛ اگر این را بگویم، به بنده اهانت کردهام.
هوش مصنوعی: پیش از این، سخنوران شجاع به مقامهای مدیریتی دست پیدا کردهاند و قلم نویسندگان در خدمت آنها بوده است.
هوش مصنوعی: اگر چه خودشان رفتهاند، اثر و نشانههای نوشتههایشان هنوز باقی مانده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در او قضاوت درستی از کلام داشته باشد، میتواند مرا بشناسد، اگر او هم مانند من باشد.
هوش مصنوعی: هیچ زبانی نمیتواند مانند من سخن بگوید، حتی اگر تلاش کند.
هوش مصنوعی: زبان بیدل چه چیزی میتواند بگوید؟ نوشتن و بیان احساسات بدون دل و احساس، ممکن نیست.
هوش مصنوعی: اگر دل و زبان هر دو وجود داشته باشند، باز هم در همه چیز یکسان نیستند.
هوش مصنوعی: قطرهای که دریا را در دل خود دارد، نشاندهندهی این است که هر موجودی به اندازهی ظرفیت خود، ارتباطی عمیق و ویژه با جهان بزرگتر دارد.
هوش مصنوعی: مستی و عشق مرا کنترل نمیکند و هیچکس نمیتواند بر این حال من تسلطی داشته باشد.
هوش مصنوعی: مستی باعث شد که مرا از مسیر خود دور کند. شعلهای خاموش شد و دود آن به سمت بالا رفت.
هوش مصنوعی: اگر از کسی امیدی ندارم، خودم آتش خود را با نفس خود روشن کردهام.
هوش مصنوعی: گفته بودم که دربارهٔ یگانگیاش سخن بگویم، در حالی که لبهایم با شعلههای عشق میسوزند.
هوش مصنوعی: وحدتی که به حقیقت مربوط میشود، هیچ رابطهای با عدد ندارد و از آن فراتر است.
هوش مصنوعی: وجود واحدی که به تنهایی قابل توصیف نیست، در حقیقت ناشناخته است.
هوش مصنوعی: وحدت واقعی را بشناس که در آن، جز و کل هیچ تفاوتی ندارند و یکی هستند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دنیا تقابل و تضاد وجود دارد، هرچه را که توافق و توافقنامه مینامند، حقیقتی نیست.
هوش مصنوعی: در آن حالت یکپارچگی، همه چیز ناپدید و محو شده بود و همه چیز در عین محدودی، بینهایت و گسترده به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: تنوع و یگانگی هرچند دارای انواع مختلفی هستند، اما هر یک به اندازه و ویژگی خاص خود شناخته میشوند.
هوش مصنوعی: همه نشانههای تنوع و یکی بودن در آن شدت نابود شده بود.
هوش مصنوعی: هیچ ذرهای از نعمت و فیض شامل حال او نبود و هیچ کثرت و زیادی نمیتوانست در برابر او وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: خداوند مانند شانهای از هر چیزی جداست و هیچ چیز نمیتواند مخالف او باشد؛ زیرا هیچ چیزی نمیتواند در برابر حقیقت وجود او قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: تمام موجودات در ذات خود به وحدت راه میبرند و از یک حقیقت واحد نشأت میگیرند.
هوش مصنوعی: مرتبهی یگانگی و یکتایی به هیچ نسبتی وابسته نیست، حتی اگر آن را به ذات یکتای خداوند نسبت دهی.
هوش مصنوعی: من به تو گفتم که خداوند یگانه است و بالاتر از درک و فهم انسانها میباشد.
هوش مصنوعی: در جایی که وجود مطلق و بینیاز از دیگران وجود دارد، تعدد و کثرت نمیتواند وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: در آنجا که حقیقت وجود دارد، توصيف و تعريف جایی ندارد، زیرا خودِ آن حقیقت بهگونهای فراتر از هر تحلیلی است.
هوش مصنوعی: اگر نسبت صفات را به اسمها بدهی، یعنی آن صفات در ذات خود یکی هستند.
هوش مصنوعی: همه چیز در ذات خود به نوعی تحت تاثیر وجود واحدی قرار دارد که به آن وحدت میگویند و این وحدت در جزئیات و اضافات خود نمایان میشود.
هوش مصنوعی: تمامی صفات و نامها به ذات یگانه و واحد خداوند وصف میشوند.
هوش مصنوعی: اگر به اعمال او نسبت دهی که او به عنوان موجودی خلق شده شناخته میشود،
هوش مصنوعی: یعنی آن موجودی که دارای تمامی صفات کمال است، در ذات خود منبع افعال و کارها نیست.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که رابطهٔ این مکان با تو مانند توصیفی است که زمانی شنیدی. پس عزیز خود را عزیز بشمار و برایش ارزش قائل باش.
هوش مصنوعی: کسی که به ذات خود مستقل و پایدار است، همان وجود مطلق و یکتای بینظیر است.
هوش مصنوعی: هیچ چیز و کسی جز او ثابت و پایدار نیست، مانند آبها که در جریان و حرکت هستند.
هوش مصنوعی: آب جوی چیزی عادی و بیارزش است، مثل ادعای نبوت که نادیده گرفته میشود.
هوش مصنوعی: همه موجودات در حقیقت از نظر بنیادی وجود ندارند و همگی به حیات بخشنده و پاینده نیاز دارند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که بهنظر دائمی میآید، در واقع یک امانت است و در این دنیا موقتی به حساب میآید.
هوش مصنوعی: این شخص نمایندهای دارد که نشاندهنده صفت بقا و جاودانگی است.
هوش مصنوعی: نفخۀ رحمانی باعث روشن شدن و زدودن تیرگیها میشود.
هوش مصنوعی: هر لحظه بر زیباییهای وجود افزوده میشود و حالتی خوشایند از آگاهی و درک را به انسان میدهد.
هوش مصنوعی: همه چیز را از نابودی محفوظ میدارد و از خوشیهای زندگی جاودان برخوردار است.
هوش مصنوعی: اثر موجودات زنده و خلاقیت آنها همواره در جهان و در درون انسانها مشهود است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.