دل بر سر تیر است، گشاییم کمین را
از خامه طرازیم، صنم خانهء چین را
هر شیوه ات ای شوخ، ز بس ذوق فریب است
هرگز نشناسد کسی از مهر تو کین را
نه تنها می کند چون زهر، صحبتهای شیرین را
زبان تلخ، دشمن کام می سازد سخن چین را
ز شمع خویشتن از بس که آتش در سرم سوزد
رگ خوابم، پر پروانه سازد خشت بالین را
عبث بلبل زند با من، نوای حسرت آگین را
به خون دل لبم پرورده مصرعهای رنگین را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و درد دل شاعر میپردازد. شاعر از دلشکستگی و فریبهای عشق سخن میگوید و به تأثیر تلخ کلمات دشمنان اشاره میکند. او از آتش عشق در درونش صحبت میکند که باعث سوزش دلش شده و به سختی و اندوه خود در برابر زیبایی معشوق میپردازد. در نهایت، شاعر حسرت و ناکامی خود را در قالب شعر بیان میکند، و نشان میدهد که عشق او پر از درد و رنج است.
هوش مصنوعی: دل بر سر تیر است، به این معناست که احساسات و عواطف بسیار قوی و آسیبپذیر هستند. با گشایش کمین، به دنبال فرصتی برای ابراز این احساسات هستیم. از خامه مینویسیم، بهویژه دربارهٔ محبوبی که در قلب ما جا دارد، شبیه به زیباییهای خاصی که از فرهنگ چین به تصویر کشیده شدهاند.
هوش مصنوعی: ای شوخ، هر شیوهای که داری به قدری دلربا و فریبنده است که هیچکس نمیتواند از عشق تو، درد و ناراحتی را تشخیص دهد.
هوش مصنوعی: سخنان شیرین و دوستداشتنی را با زبانی تلخ تحریف میکند و به همین دلیل، دشمنان از این سخنان سوءاستفاده میکنند.
هوش مصنوعی: از شدت شوق و آتش درونم، پیوسته به جسمم آسیب میزنم و حتی چنان گرم و سوزان هستم که چشمانم را به یاد پروانهها میاندازد و باعث میشود که جای خوابم به مانند لانهای برای پروانهها شود.
هوش مصنوعی: بلبل بیمورد با من میخواند، نغمهای پر از حسرت را که با درد دل خود، شعرهای رنگارنگی را ساختهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا رای بود نصرت دین ناصر دین را
در نصرت او رای بود روح امین را
تا پادشه روی زمین باشد سنجر
بر هفت فلک فخر بود روی زمین را
شاهی که به ماهی به سپاهی بگشاید
[...]
مستانه برون تاختهای توسن کین را
بتخانهٔ چین ساختهای خانهٔ زین را
گر صیدکنان ناوک مژگان بگشایی
چشم تو گرفتار کند آهوی چین را
روزی که نهم رخ بنشان کف پایت
[...]
جز نام صنم نقش مکن لوح جبین را
تا چپ نکنی راست نخوانند نگین را
از شوق شهیدان حریم سر کویش
چون دانه در آغوش نگنجند زمین را
پیداست رهایی من از ضعف وجودم
[...]
نه کفر شناسد دل حیران و نه دین را
از نقش چپ و راست خبر نیست نگین را
هر چند حجاب تو زبان بند هوسهاست
زنهار ز سر باز مکن چین جبین را
چشم تو به دل فرصت نظاره نبخشد
[...]
گر صدق کلامت ندهد بال یقین را
پرواز تجرد که دهد روح امین را
از شرع تو هرکیش گدازد زخجالت
چون موم که بر شعله زند نقش نگین را
غیر ازدل پاک تو کسی دور نریزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.