بیداغ عشق، بر در دلها چه میروی؟
اهل نظر نیی، به تماشا چه میروی؟
کام نخست سوخت نفس، برق خام را
ای نوسفر، تو بر اثر ما چه میروی؟
جز نقد جان، بها نپذیرد متاع حسن
در چارسوی مصر، به سودا چه میروی؟
بیداغ عشق، بر در دلها چه میروی؟
اهل نظر نیی، به تماشا چه میروی؟
کام نخست سوخت نفس، برق خام را
ای نوسفر، تو بر اثر ما چه میروی؟
جز نقد جان، بها نپذیرد متاع حسن
در چارسوی مصر، به سودا چه میروی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
سوی شکار، ای بت رعنا، چه میروی؟
شهری خراب تست، به صحرا چه میروی؟
گر میروی به شهر، که صیدی فتد به دام
اینجا مرا گذاشته، تنها چه میروی؟
بیسگ نمیروند سواران به عزم صید
[...]
ای بیخبر ز خود به تماشا چه میروی؟
چون آفتاب سر زده هرجا چه میروی؟
خود را ببین در آینه و آب و گل بچین
گاهی به باغ و گاه به صحرا چه میروی؟
بالاتر از تو نیست نهالی درین چمن
[...]
از ره به خواهش دل شیدا چه میروی
گر عاشقی، به کوی تمنا چه میروی
در گل گرفتهام در و بام ترا ز اشک
دیگر به باغ، بهر تماشا چه میروی
بی بوی پیرهن مبر از گریه نور چشم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.