ز کاوش مژه ى شوخ آتشین خویی
به سینه هر گل داغی ست چشم آهویی
پیاله می کشم امشب به طاق ابرویی
سبو کشان خرابات عشق را هویی
ز خون دیده دهم آب کوه و صحرا را
به یاد لالهٔ رخسار آشنا رویی
به شام هجر مرا ذوق اشک و آه بس است
چو شمع، شب نگذارم به خاک پهلویی
اجل به داد ز جان سیرگشتگان نرسید
مگر بلند کند عشق دست و بازویی
به این خوشیم که فارغ ز ننگ سامان است
سری که در غم عشق است وقفِ زانویی
از آن به تیرگی بخت خویش می نازم
که نسبتی بودش با سواد گیسویی
ز هوش برد جهان را فسانهٔ تو حزین
شبت دراز به سودای زلف جادویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و عواطف عمیق شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از زیباییهای چشمان معشوق و تاثیر آن بر قلبش سخن میگوید و به عواطفش اشاره میکند که مانند شعله آتش، سوزان و پرحرارت هستند. او میگوید که در دوری از معشوق، اشکها و آلامش کافی است و عشقش او را از ننگها و غمها دور کرده است. با وجود تیرگی بخت، به زیبایی و جذابیت گیسوان معشوقش افتخار میکند و در نهایت به قدرت جادویی این عشق اشاره دارد که همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: با نگاهی به مژههای بازیگوش و جذاب، هر گل در دل خود داغی را تجربه میکند که ناشی از زیبایی و جذابیت چشمان آهو است.
هوش مصنوعی: امشب من پیالهای پر از شراب مینوشم و به زیبایی و خم ابروهای آن زن میاندیشم، که در دنیای عشق و شور و شوق غوغایی برپا کرده است.
هوش مصنوعی: از اشکهای چشمانم، آب کوه و دشت را به یاد لالهٔ صورتی که چهرهٔ آشنا و زیبایی دارد، هدیه میدهم.
هوش مصنوعی: در شبهای دوری از معشوق، فقط درد و اندوه کافی است. مانند شمعی، نمیتوانم در خاک آرام بگیرم و باید همیشه بیدار بمانم.
هوش مصنوعی: زمانی که جانهای خسته و دلزده به کمک نیاز داشتند، تنها عشق بود که میتوانست دست و بازوی آنها را به یاری بشتابد.
هوش مصنوعی: ما خوشحالیم که از شرم و رسوایی رهایی یافتهایم، زیرا سر ما که در غم عشق است، به زانو درآمده و در حالت تسلیم قرار دارد.
هوش مصنوعی: من به خاطر بدشانسیام افتخار میکنم، چون این ناخرسندی با زیبایی و جاذبگی موهایش ارتباطی دارد.
هوش مصنوعی: عقل و شعور دنیا را تحت تأثیر داستان تو قرار داده است. شب طولانی و غمناک تو به خاطر آرزوی زلف خیالانگیزت، همه را در غم و اندوه فرو برده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوات بودی عمری به پیش هر قلمی
به گاه شاهدی و کودکی و نیکوئی
شدی بزرگ به کار قلم شدی مشغول
سرت برند یکی کودک از هنرجوئی
دوات نیستی اکنون قلم شدی زیراک
[...]
چه جرم رفت که با ما سخن نمیگویی
جنایت از طرف ماست یا تو بدخویی
تو از نبات گرو بردهای به شیرینی
به اتفاق ولیکن نبات خودرویی
هزار جان به ارادت تو را همیجویند
[...]
خوش است عالم آزادگی و خوش خویی
بدین مقام درآ گر بهشت می جویی
اگر تو آینه ی روی دوست دریابی
به روی آینه بنگر که چون نکورویی
کدام جامِ جم آنجا که سینه ی صافی ست
[...]
کرشمه کردن تو وقت نار و بدخویی
سزد که نو کند اکنون لباس دلجویی
چه آبروست که حسن از رخ تو می بارد
به وقت صبح که روی چو ماه می شویی
جز از تو روی کسی را نکو نمی بینم
[...]
تو شمع مجلس انسی و از صفا همه رویی
سر از برای چه تابی ز ما نهان به چه رویی؟
هزار دیده چو پروانه بر جمال تو عاشق
غلام دولت آنم که شمع مجلس اویی
منم ز شوق ز دیوانه تا تو سلسله زلفی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.