گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

ز کاوش مژه ى شوخ آتشین خویی

به سینه هر گل داغی ست چشم آهویی

پیاله می کشم امشب به طاق ابرویی

سبو کشان خرابات عشق را هویی

ز خون دیده دهم آب کوه و صحرا را

به یاد لالهٔ رخسار آشنا رویی

به شام هجر مرا ذوق اشک و آه بس است

چو شمع، شب نگذارم به خاک پهلویی

اجل به داد ز جان سیرگشتگان نرسید

مگر بلند کند عشق دست و بازویی

به این خوشیم که فارغ ز ننگ سامان است

سری که در غم عشق است وقفِ زانویی

از آن به تیرگی بخت خویش می نازم

که نسبتی بودش با سواد گیسویی

ز هوش برد جهان را فسانهٔ تو حزین

شبت دراز به سودای زلف جادویی

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
مجد همگر

دوات بودی عمری به پیش هر قلمی

به گاه شاهدی و کودکی و نیکوئی

شدی بزرگ به کار قلم شدی مشغول

سرت برند یکی کودک از هنرجوئی

دوات نیستی اکنون قلم شدی زیراک

[...]

سعدی

چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی

جنایت از طرف ماست یا تو بدخویی

تو از نبات گرو برده‌ای به شیرینی

به اتفاق ولیکن نبات خودرویی

هزار جان به ارادت تو را همی‌جویند

[...]

حکیم نزاری

خوش است عالم آزادگی و خوش خویی

بدین مقام درآ گر بهشت می جویی

اگر تو آینه ی روی دوست دریابی

به روی آینه بنگر که چون نکورویی

کدام جامِ جم آنجا که سینه ی صافی ست

[...]

امیرخسرو دهلوی

کرشمه کردن تو وقت نار و بدخویی

سزد که نو کند اکنون لباس دلجویی

چه آبروست که حسن از رخ تو می بارد

به وقت صبح که روی چو ماه می شویی

جز از تو روی کسی را نکو نمی بینم

[...]

سلمان ساوجی

تو شمع مجلس انسی و از صفا همه رویی

سر از برای چه تابی ز ما نهان به چه رویی؟

هزار دیده چو پروانه بر جمال تو عاشق

غلام دولت آنم که شمع مجلس اویی

منم ز شوق ز دیوانه تا تو سلسله زلفی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه