ای روی تو را موج عرق آینه سازی
آیینه ز عکس تو پریخانهٔ نازی
در چنگل مژگان تو گردون قویدست
گنجشک ضعیفی ست به سر پنجه بازی
ای گلشن نظاره، ز رخ پرده برانداز
تا شبنم این باغ کنم اشک نیازی
چون باد مرو سرسری از سیر گلستان
در هر گره غنچه ببین، گلشن رازی
پروانه، بیا گرم و ز من طرز بیاموز
آتش زده در خانهٔ من، شمع طرازی
ای زاهد افسرده، تو را زنده نگویم
بی درد چه حال است؟ نه سوزی، نه گدازی
خاموش حزین از غم ایّام خزانم
دل نغمه سراید، به چه برگی؟ به چه سازی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق و احساسات شاعر نسبت به او میپردازد. شاعر با استفاده از تشبیهها و تمثیلهای مختلف، عشق و آرزوهایش را بیان میکند. او معشوق را به موجی از زیبایی تشبیه میکند و خود را در حالتی از نیاز و اشک توصیف میکند. همچنین، از عشق و شوقی که به معشوق دارد، سخن میگوید و به گُل و پروانه اشاره میکند که نماد زیبایی و لطافت هستند. شاعر به زاهد افسرده نیز اشاره میکند و احساس سردی و بیاحساسی او را نقد میکند. در نهایت، غم و اندوه خود را از فصول خزان زندگیاش بازگو میکند.
هوش مصنوعی: ای چهرهات مانند موج عرق میدرخشد و آینه را به تصویر تو تشبیه میکند؛ چرا که عکست باعث زیبایی و دلربایی میشود.
هوش مصنوعی: در میان مژگان تو، دنیا به شدت تحت تأثیر و قدرت است. همانند گنجشکی ضعیف که در دست یک بازیگر سرگرم بازی است.
هوش مصنوعی: ای گلزار زیبا، روی خود را نشان بده تا من هم بتوانم اشک نیازم را در این باغ بریزم.
هوش مصنوعی: به آرامی و بدون نگرانی، مانند بادی که در باغ گلستان میوزد، در هر گره و پیچِ گل، بشارت زیبایی و رازهای گلزار را ببین.
هوش مصنوعی: پروانه، بیا و در کنارم باش و از من یاد بگیر، چون در خانهام شعلهای روشن شده که شمعی زیبا را میسوزاند.
هوش مصنوعی: ای زاهد غمگین، نمیتوانم بگویم که حال تو خوب است. تو نه شور و شوقی داری و نه دردی که کشتنت کند.
هوش مصنوعی: دلم از غم روزهای پاییز بیصدا و غمگین است. حالا که این حالت را دارم، چه چیزی میتواند به من حسی شاداب بدهد؟ چه چیزی میتواند صدای دلنشینی ایجاد کند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
کافر بچهای سنگدل آوردهٔ غازی
دلهای مسلمانان بربوده به بازی
شد در صفت حیلت بازی دل او سخت
تا سست کند قاعدهٔ ملت تازی
هر توبه که دیدیم در اسلام حقیقی است
[...]
ای طبع تو ناساخته با ملت تازی
فردات بسوزند گر امروز نسازی
از بهر رسول قرشی جان بفدی کن
کاین کار حقیقی است نه شغلی است مجازی
جوینده او باش اگر طالب حقی
[...]
ای زلف تو چون وعده وصلت به درازی
خوبیت حقیقت بود و وعده مجازی
دلداری و دل را زسر عشوه فریبی
جانانی و جان را همه در وعده گدازی
ابروی بطاق تو دو محراب نماز است
[...]
تا کی ز سر زلف تو ما را ننوازی
در بوته عشقم چو زر و سیم گدازی
ای باد برو حال دل خسته هجران
بر دوست بده عرضه که تو محرم رازی
رازیست درین دل که تو دانی به حقیقت
[...]
مشاطّه سر زلف تو ببرید به بازی
تا بیش به مردم نکند دست درازی
گه گه به نیاز دل عشاق نظر کن
ای سرو بهشتی که سراسر همه نازی
چون چنگ نهادیم به پیشت سرِ تسلیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.