ای روی تو را موج عرق آینه سازی
آیینه ز عکس تو پریخانهٔ نازی
در چنگل مژگان تو گردون قویدست
گنجشک ضعیفی ست به سر پنجه بازی
ای گلشن نظاره، ز رخ پرده برانداز
تا شبنم این باغ کنم اشک نیازی
چون باد مرو سرسری از سیر گلستان
در هر گره غنچه ببین، گلشن رازی
پروانه، بیا گرم و ز من طرز بیاموز
آتش زده در خانهٔ من، شمع طرازی
ای زاهد افسرده، تو را زنده نگویم
بی درد چه حال است؟ نه سوزی، نه گدازی
خاموش حزین از غم ایّام خزانم
دل نغمه سراید، به چه برگی؟ به چه سازی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
کافر بچهای سنگدل آوردهٔ غازی
دلهای مسلمانان بربوده به بازی
شد در صفت حیلت بازی دل او سخت
تا سست کند قاعدهٔ ملت تازی
هر توبه که دیدیم در اسلام حقیقی است
[...]
ای شمع چه داری بجهان سوز و گدازی
از چیست که با حالت پروانه نسازی
بلبل که بود مؤذن گلزار مگر رفت
کامشب نشنیدم زچمن بانگ نمازی
مطرب که همه ساله بدی واعظ مستان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.