گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

به آب از آتش می داده ام خاک مصلّا را

به باد، از نالهٔ نی دادهام، ناموس تقوا را

جبین را سجده فرسای در پیر مغان کردم

به بام کعبهٔ دل می زنم، ناقوس ترسا را

برهمن زادهٔ زنّاربندی برده ایمانم

که سودا می کنم باکفر زلفش دبن و دنیا را

نه ماضی هست پیش من نه مستقبل، خوشا حالم

یکی از قطع خواهش کرده ام، امروز و فردا را

ز رنج و راحت گیتیگل مقصود می چینم

برون آورده ام از پای دل، خار تمنّا را

مصفا می کند آیینهٔ دل را نظر بستن

تماشاهاست در هر پرده ای، ترک تماشا را

محبّت بر سر هر سنگ فرهاد دگر دارد

چها در عالم امر است، عشق کارفرما را؟

به لیلی می رساند نسبت آخر، تربت مجنون

به خاک کشتگان عشق، بی پروا منه پا را

به گوش اهل صورت کی رسد آوازهٔ معنی؟

نوای بلبل دیبا، سزد گلهای دیبا را

حیات آن را شمارم، کز خودی بستاندم ساقی

به جام می فروشم، شربت خضر و مسیحا را

حزین، چون موی آتش دیده می گردد رگ خوابم

به مخمل گر شبی سودا کنم، بالین دیبا را

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
عنصری

زر افشانید بر پیلان جرس‌های مدارا را

برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را

قطران تبریزی

زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا

ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا

وطواط

زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را

خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را

ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را

نظام تو کرده روان ایوان خضرا را

کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را

[...]

مولانا

ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را

چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را

منم ای برق رام تو برای صید و دام تو

گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را

چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا

به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را

علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد

مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را

گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه