لوح دل را اگر از نقش دوبی ساده کنی
خاطر از خانقه و میکده آزاده کنی
هر سر خار بیابان شجر طور بود
دیده گر آینه حسن خداداده کنی
در خرابات به یک ساغر می نستانند
تکیه تا چند به این خرقه و سجاده کنی؟
چون صراحی همه مقبول مغان می گردد
سجده ای چند که در پای خم باده کنی
ای که خنگ فلکت زیر رکاب شرف است
چه شود گر نظری جانب افتاده کنی؟
تو به این حوصله، با عشق ستیزی هیهات
دل مگر درخور خیل غمش آماده کنی
چه کم از قدر تو ای خسرو خوبان گردد
گر نگاهی به حزین دل و دین داده کنی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مخاطب خود توصیه میکند که اگر دل را از زوایای پیچیده و سختیها خالی کند و به سادگی برسد، میتواند به خوبی احساسات و زیباییهای زندگی را درک کند. او به اهمیت شور و شوق در زندگی اشاره میکند و میگوید که در خرابات (مکانی برای عشق و شرابخواری) با یک جرعه میتوان به آرامش رسید، و نباید به عادات خشک و رسمی (مثل نماز و خرقه) چسبید. شاعر اشاره میکند که اگر دیدگاه خود را تغییر دهد و به زیباییها توجه کند، زندگیاش دگرگون خواهد شد. در نهایت، او به قدرت عشق و تأثیر آن بر دل و روح انسان تأکید میکند.
هوش مصنوعی: اگر صفحه دل را از نقوش و جذابیتهای دنیوی پاک کنی، میتوانی روح و ذهن را از قید و بندهای مکانهای مذهبی و میخانهها آزاد کنی.
هوش مصنوعی: هر خار در بیابان مانند درختی در طور است، به شرطی که با چشم زیبایی و بصیرت به آن نگاه کنی.
هوش مصنوعی: در مکانهای نابسمان و بیقید، به اندازهی یک لیوان شراب تکیهگاه میزنند، پس چرا مدت طولانی به این لباس ساده و فرش نماز ادامه بدهی؟
هوش مصنوعی: زمانی که جام شراب به طرز زیبایی مورد توجه مردم قرار میگیرد، با چند سجدهای که برای آن خم شراب انجام میدهی، خود را در نظر دیگران عزیز و محترم میسازی.
هوش مصنوعی: ای کسی که سرنوشتت زیر پاهای عزت است، چه میشود اگر نگاهی به کسی که سرش پایین است بیندازی؟
هوش مصنوعی: تو چطور میتوانی با این صبر و حوصله، با عشق مبارزه کنی؟ دل تو چگونه میتواند برای جمعیت زیاد غمها آماده باشد؟
هوش مصنوعی: اگر به دل غمگین و دیندار من نگاهی بیندازی، چیزی از مقام والای تو، ای شاه خوبان، کم نخواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
[...]
درک هر راز کجا زان عجمی زاده کنی
گرنه آیینه چو آیینه او ساده کنی
زیب مشاطه صفایی ندهد آن بهتر
که قناعت به همان حسن خداداده کنی
چون صبا معتکف طرف چمن شو شاید
[...]
دل چون شیشه خود گر تهی از باده کنی
کوری دیو هوا، پر ز پریزاده کنی
آنچه از مهلت ایام نصیب تو شده است
آنقدر نیست که برگ سفر آماده کنی
بنده آزادکنان بند خود افزون سازند
[...]
خاطر از دردسر بیهده آزاده کنی
سر اگر در ره رندان دل افتاده کنی
لوحت آخر اجل از نقش خودی ساده کند
حالیا مصلحت آن است که خود ساده کنی
همچو گل می رود از کف به نسیمی، هشدار
[...]
لوح دل را اگر از نقش خطا ساده کنی
خویش را آینۀ حسن خدا داده کنی
تا نگردد دلت از نائرۀ عشق کباب
طمع خام بود گر هوس باده کنی
خانه را پاک کن از غیر که یار است غیور
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.