یک دم به مزد دیده شب زنده دار خویش
می خواستم چو اشک تو را در کنار خویش
رنگین نگشت تیغ نگاهت زخون ما
آخر شکسته رنگی ما کرد کار خویش
چون در امید وعدهٔ وصلت سفید شد
کردم ز چشم خویش چو عبهر، بهار خویش
دارم امید منزلتی از دلت هنوز
بر سنگ می زنم چو گهر اعتبار خویش
هرگز کمی نمی کشم از دشمن غیور
بر دیده سپهر نشانم غبار خوبش
ما غسل توبه را به شط باده می کنیم
از بس که تشنه ایم به خون خمار خویش
ای مست ناز، طعن اسیری مزن به ما
از خویش غافلی که نگشتی شکار خویش
ما و بهار، عالم افسرده را حزین
داریم تازه، از نفس مشکبار خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر احساسات عمیق عاشقانه و اندوهی ناشی از دوری از معشوق را بیان میکند. او به یاد معشوقش، اشکهایش را در کنار او میخواهد و از زخمهای عشق سخن میگوید که رنگ صورتش را تغییر داده است. امید به وصالی دوباره او را به زندگی بازمیگرداند و ایستادگی در برابر دشمنان را به نمایش میگذارد. شاعر همچنین از شوق و عطش به عشق صحبت میکند و به نوعی بیان میکند که با وجود سختیها و دردها، همچنان به عشق و زیباییهای آن پایبند است. در نهایت، او زندگی و بهار خود را که متاثر از وجود معشوقش است، توصیف میکند.
هوش مصنوعی: در یک لحظه، میخواستم مثل اشکی که در کنارم است، برای شب زندهداری خودم، فقط تو را داشته باشم.
هوش مصنوعی: نگاه تو به قدری تند و نافذ است که رنگ خون ما را عوض کرد و ما را به حالتی شکسته و ناامید درآورد.
هوش مصنوعی: وقتی که به وعدهٔ دیدار تو امیدوار شدم، چشمانم را مانند آبی زلال بهاری روشن کردم و زیباییهای خودم را نشان دادم.
هوش مصنوعی: من هنوز امیدوارم که در دل تو جایگاهی داشته باشم و به همین دلیل با وجود سختیها، همچنان به ارزش و اعتبار خود ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: هرگز از دشمن مورد علاقهام غمگین نمیشوم، بل بر چشمانم نشانی از زیباییاش را دارم.
هوش مصنوعی: ما به خاطر تشنگی شدید خود، غسل توبه را در کنار رود باده انجام میدهیم، زیرا به اندازهای عطش داریم که میخواهیم از خون خمار خود سیراب شویم.
هوش مصنوعی: ای معشوق دلربا، لطفاً با کنایهها و طعنهها به ما زخم نزن، زیرا تو از خود غافلی و نمیدانی که خودت هم به دام عشق افتادهای.
هوش مصنوعی: ما و بهار، حال و هوای غمگین دنیا را شاداب و دلنشین میکنیم، تازه و سرزنده، از عطر و بوی خوش خودمان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
دیدم کنار خویش تهی از نگار خویش
من بی نگار خویش نخواهم کنار خویش
چشمم نگار کرد کنار مرا به خون
چون در کنار خویش ندیدم نگار خویش
تا غمگسار خویش لقب کردمش زعشق
[...]
بخشید خواجه دوش مرا اسب خاص خویش
و انصاف این بود همه از طبع مکرمش
و ربا ورم نداری آنک برو ببین
اسبیست تنگ بسته و لیکن بر آخورش
هر بامداد تا به شبم بر سر رهش
وقتی مگر که بنگرم از دور ناگهش
زان گه گهی که پر ز خوی گل کند زنخ
آتش سزد گلاب، چو سیمین بود جهش
آبی کنند هر کسی اندر رهی سبیل
[...]
عشرت بهار کن، که شود روزگار خوش
میدر بهار خور، که بود بی غبار و غش
گفتی: به روز شش همه گیتی تمام شد
میبه، که او تمام نشد جز به ماه شش
بر خیز و زین قیاس دو شش سالهای ببین
[...]
ای شاخ گل، به صحبت بلبل سری بکش
بسیار بر رضای دل باغبان مباش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.