بر سر تربتم آن نوگل خندان آرید
سست پیمان مرا بر سر پیمان آرید
چاک این سینه به دامان قیامت رفته ست
تاری از زلفش و آن سوزش مژگان آرید
دل بود منتظر و شوق نمی آید باز
هدهد شهر سبا را به سلیمان آرید
زهد و تقوا به در آرید سر، از خرقهٔ من
کفر زلفی به کفم آمده، ایمان آرید
موقع شادی اصحاب و غم اغیار است
محرمان را به سراپردهٔ سلطان آرید
باده نوشان مغان، دیدهٔ انجم شور است
نور چشم قدح از کوری ایشان آرید
بادهٔ سرختر از خون سیاووش کجاست؟
که رخ زرد مرا رنگ به عنوان آرید
چه شود خاطر آشفتهٔ ما جمع شود؟
خبری از سر آن زلف پریشان آرید
خامه شکّرشکن از عارف روم است حزین
طوطیان را به صلا در شکرستان آرید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دزد اندیشهٔ بد را سوی زندان آرید
دست او سخت ببندید و به دیوان آرید
شحنهٔ عقل اگر مالش دزدان ندهد
شحنه را هم بکشانید و به سلطان ارید
تشنگان را بسوی آب صلایی بزنید
[...]
دوستان جان مرا جانب جانان آرید
بلبلی از قفسی سوی گلستان آرید
جان بیمار مرا جانب عیسی ببرید
یا قتیل غم او را ز لبش جان آرید
عندلیب دلم از خار فراق آزاد است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.