گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حزین لاهیجی

ز چابک دستی دل، در کفم خارا زبون افتد

ز برق تیشهٔ من، آتشی در بیستون افتد

عنان برتافتم از کین گردون نالهٔ خود را

نیالایم به خونش تیغ، چون دشمن زبون افتد

گره تا می توانی زد بزن ای چرخ بر کارم

مبادا گوهر من در کف دنیای دون افتد

نفس در سینهٔ من دست و پا گم کرده می گردد

چه باشد حال غواصی که در دریای خون افتد؟

حزین اندیشه در کار تو حیران است دانا را

نمی بایست دل، دست و گریبان جنون افتد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode