تو را چه غم که به درد تو مبتلایی هست؟
مراست غم که ندانسته ای وفایی هست
به آفتاب چرا تیغ مطلعم نکشد
مرا که در نظر، ابروی دلگشایی هست
چه بسته ای ره پیغام، محرمان چو شدند
کبوتر حرمی، قاصد صبایی هست
به دیده، از مژه گلگون تر است هر خارش
به راه کوی تو، رند برهنه پایی هست
سماع خاطر شوریدگان به مطرب نیست
به وادی ای که منم، ناله ی درایی هست
خراب می کند آخر ز سیل گریه مرا
میانه ی من و دل، طرفه ماجرایی هست
حزین به خاطر خود یاد خیر، ره ندهی
درون خلوت دل یار آشنایی هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احوالات عاشقانه و غمهای دل شاعر است. او احساس میکند که معشوقش از درد و وفای او بیخبر است و در برابر مشکلات زندگی به او توجهی نمیکند. شاعر به زیبایی و نقش معشوق در زندگیاش اشاره میکند و میگوید که عشقش راهی برای ابراز احساساتش یافته است، حتی اگر این عشق به درد و رنج منتهی شود. به طور کلی، این شعر احساسات پیچیده عاشقانه و غمهای ناشی از عشق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: تو چرا نگران هستی که دچار درد و رنجی؟ من نگرانم چون نمیدانی که محبت و وفایی در دل وجود دارد.
هوش مصنوعی: چرا نور آفتاب نمیتواند مرا بسوزاند در حالی که در چشمانم زیباییهایی وجود دارد که دل را شاد میکند؟
هوش مصنوعی: وقتی که پیام رسانان نزدیک و آشنا میشوند، گویی که کبوتران حرم هستند و پیامی از طرف صبح آوردهاند.
هوش مصنوعی: هر خاری که در مسیر تو باشد، برای من ارزشمندتر از رنگینترین مژه است. اینجا نشان میدهد که حتی کوچکترین درد و رنجی که در راه تو تحمل میکنم، برایم بسیار مهم است. همچنین، به نوعی به رنج یک نفر که در جستجوی عشق است، اشاره میکند، کسی که پا برهنه در مسیر عشق قدم گذاشته است.
هوش مصنوعی: در جایی که من هستم، صدای ساز و سازندگان برای دلباختگان معنایی ندارد، بلکه در اینجا نالهای از دل سوخته و دردهای عمیق وجود دارد.
هوش مصنوعی: آشفتگی و غم شدید من باعث میشود که احساسات و دلخوشیهایم تحتالشعاع قرار بگیرد و میان من و دل، داستان عجیبی وجود دارد.
هوش مصنوعی: شاعر در اینجا به این موضوع اشاره دارد که اگر کسی در دل خود یاد خوبیها و خاطرات زیبا را حفظ کند، میتواند با آنچه در درون خود دارد، ارتباط بهتری برقرار کند. در واقع، او میگوید که در میان خلوتهای دل، یک آشنا و دوست حقیقی وجود دارد که میتواند به ما آرامش بخشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست
بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست
روا بود که چنین بیحساب دل ببری
مکن که مظلمه خلق را جزایی هست
توانگران را عیبی نباشد ار وقتی
[...]
نه به ز شیوهٔ مستان طریق ورائی هست
نه به ز کوی مغان گوشهای و جائی هست
دلم به میکده زان میکشد که رندان را
کدورتی نه و با یکدیگر صفائی هست
ز کنج صومعه از بهر آن گریزانم
[...]
ز عشق در اگر نور آشنایی هست
به زیر خاک هم امید روشنایی هست
حریم وصل محال است بی قریب بود
که هر کجا که بود عید، روستایی هست
چه گل ز دیدن صیاد می توانی چید؟
[...]
بهر گلی اگرم ناله و نوائی هست
بجان تو اگرم جز تو مدعائی هست
مگو مگو زکجا آمدی کجا رفتی
ببین ببین که به جز سایه تو جائی هست
مگو مگو بجهان آشنا کرا داری
[...]
گمان مبر که مرا با تو ماجرائی هست
و گر بعمد کشی گویمت خطائی هست
میانه من و شیخ این حدیث معهود است
که این ثواب و گنه را مگر جزائی هست
زجام جم بودش عار و تاج کیخسرو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.