خورشید و ماه آینهٔ حسن یار نیست
عینک حجاب گردد، اگر دیده تار نیست
دشتی که شوق آبله پا قطره می زند
یک خار، زیر منّت ابر بهار نیست
موسی صفت ز آتش غیرت نمی روم
در سایهٔ نهالی، اگر شعله بار نیست
مانع نمی شود کف بی مایه، سیل را
دامن حریف گریهٔ بی اختیار نیست
سوده است خاطر، اگر درد بی دواست
طوفان غم خوش است، اگر غمگسار نیست
ناصح ز ناله منع دلم چون جرس مکن
آسوده خاطرت که دمی بیقرار نیست
مست تغافلی به حزین نیازمند
هرگز تو را غم دل امّیدوار نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و عشق اشاره میکند و میگوید که خورشید و ماه نمیتوانند تمام خوبیهای معشوق را نشان دهند. همچنین، در اشاره به طبیعت، میگوید که اگر دل شفاف و روشن باشد، موانع و مشکلات قابل توجه نیستند. غم و اندوه هم اگر با یک همراه مناسب باشد، میتواند تحملپذیرتر شود. شاعر در نهایت تأکید میکند که دل باید آزاد باشد و به خود و دیگران اجازه ندهد که غم و اندوه بر زندگیاش مسلط شوند. اشعار حاکی از عواطف عمیق و فلسفهای درباره عشق و زندگی است.
هوش مصنوعی: خورشید و ماه نشاندهندهٔ زیبایی محبوب من هستند؛ اما اگر چشمهایم تاریک باشد و ببینم درست نتوانم، این زیبایی را نمیتوانم ببینم.
هوش مصنوعی: دشتهایی که برای باران و آب شدن برف انتظار دارند، به خاطر یک خار نمیتوانند زیر سایه ابرهای بهار آرام بگیرند.
هوش مصنوعی: من با ویژگیهای موسی و تحت تأثیر احساس شدید غیرت، زیر سایهی درختی نمیروم، مگر اینکه آتش و شوری در وجودم احساس کنم.
هوش مصنوعی: کف بیمایه نمیتواند جلوی سیل را بگیرد و نمیتواند مانع از اشک ریختن کسی شود که به طور ناخواسته و بیاختیار گریه میکند.
هوش مصنوعی: اگر دل راحت است، حتی اگر دردش درمانی نداشته باشد، وجود طوفان غم هم اشکالی ندارد، چراکه اگر کسی برای التیام آن غم نخواهد بود.
هوش مصنوعی: ای مشاور، نالههای دل مرا مانند جرس نزن. نگران نباش، چرا که دلم هیچگاه آرامش ندارد.
هوش مصنوعی: مست بیتوجهی به غم و حالتی خوشبختی نیاز دارد و هرگز نمیتوانی به دل خوش امید داشته باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه چون تو زیر فلک شهریار نیست
آمد بهار خرم و کس شاد خوار نیست
اندر بهی شدنت بیابد بها بهار
تا تو بهی نیابی کس را بهار نیست
تا تو بهار یافتی از درد خستگی
[...]
کس را بر اختیار خدای اختیار نیست
بر دهر و خلق جز او کامگار نیست
قسمت چنان که باید کردست در ازل
و اندیشه را بر آنچه نهادست کار نیست
بر یک درخت هست دو شاخ بزرگ و این
[...]
سروی بهراستی چو تو در جویبار نیست
نقشی به نیکویی چو تو در قندهار نیست
جفت مهی اگرچه به خوبیت جفت نیست
یار شهی اگر چه به خوبیت یار نیست
زلف تو مشک بارد و بر مه زره شود
[...]
آن طبع را که علم و سخاوت شعار نیست
از عالمیش فخر و ز زفتیش عار نیست
جز چشم زخم امت و تعویذ بخل نیست
جز رد چرخ و آب کش روزگار نیست
آن دست و آن زبان که درو نیست نفع خلق
[...]
ساکن شو و تو طاعت ایزد کن اختیار
کز مرد بختیار جزین اختیار نیست
پرهیزگار باش و چه سودست پند من
که امروز روز مردم پرهیزگار نیست
مرد خدای شو که خدای است دستگیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.