به خون خلق دادی دست تیغ سرگرانت را
بنازم زور بازوی نگاه ناتوانت را
نمی آید صبا از خاک دامنگیر کوی تو
که خواهد بعد از این پرسید، حال بیکسانت را؟
حضور انجمن در وصل یاران است ای بلبل
خزان غارتگر باغ است، بردار آشیانت را
نیاید شکر بوی پیرهن از پیر کنعانی
به چشم من چه منتهاست خاک آستانت را
حزین خسته دل، از شکوه لب را بسته می دارد
محبت مهربان سازد دل نامهربانت را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیرا! بر نتابد پیل خفتان گرانت را
زگردان کس به زه کردن نداند مرکمانت را
نگه کن تا کمر بینی که چون زیبد میانت را
یقین بخردان بنگر که چون ماند گمانت را
همی رشوت پذیردجان جباران سنانت را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.