گنجور

 
حزین لاهیجی

ای جنت نقد از رخ زیبای تو ما را

شد دیده بهشتی ز تماشای تو ما را

مست آمدی و تیغ به کف سر طلبیدی

آسایش جان گشت تقاضای تو ما را

هر داغ که از هجر تو اندوخته بودیم

خورشید شد، از طلعت غرای تو ما را

درعشق تو صیقل گری آه سحرخیز

کرد آینهٔ حسن دلارای تو ما را

بی سرو، تذروی نشود زمزمه پرداز

شد ناله رسا از قد رعنای تو ما را

پیداست سرافرازی سرو تو ز آهم

این شعله بلند است ز بالای تو ما را

دانیم ازین شورش عشقی که به دل ریخت

بر باد رود گرد، به صحرای تو ما را

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
بابافغانی

چشم از دو جهان دوخت تماشای تو ما را

کرد از همه بیزار تمنای تو ما را

این دیده که ما را بتو سرگرم چنین ساخت

هم سوخته بیند بته پای تو ما را

رفتی و سراپای ترا سیر ندیدیم

[...]

صائب تبریزی

از خویش برآورد تمنای تو ما را

سر داد به فردوس تماشای تو ما را

خوشتر ز تماشای خیابان بهشت است

هر جلوه ای از قامت رعنای تو ما را

چون سایه که سر در قدم سرو گذارد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه