ز خورشید قیامت گر کنم بالین سر خود را
نسازد مستی من خشک، دامان تر خود را
اگر آیینهٔ تیغم، برون از زنگ می آمد
به این گردن فرازان، می نمودم جوهر خود را
فروغ من در این ظلمت سرا روشن نمی گردد
که در خاکستر افلاک، دارم اخگر خود را
زلال غیرت از سرچشمهٔ حیوان بود خوش تر
ز خون گرم خود سیراب کردم خنجر خود را
تن سختی کشم پهلوی راحت برنمی دارد
شرارآسا اگر از سنگ سازم بستر خود را
دمی گر آستین از دیده پرشور بردارم
ز اشکم کشتی افلاک بازد لنگر خود را
کتاب هفت ملت بود بر طاق فراموشی
من آن روزیکه رهن باده کردم دفتر خود را
دل شوریده از سیر گلستان تنگتر گردد
خوشا بلبل که ریزد در قفس بال و پرخود را
دل ازگرد کدورت صاف کن با صیقل آهی
که این آیینه دارد در بغل، روشنگر خود را
حزین افتاده ام از عشق در دریای خونخواری
که با چنگال شیر مست می خارم سرخود را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عواطف و احساسات عمیق شاعر در مواجهه با عشق و درد میپردازد. شاعر از سرنوشت خود، جستجوی حقیقت، و تلاش برای روشن شدن در دنیای ظلمت تعبیر میکند. به تصویر کشیدن درگیریهای درونی، عاشقانههای ناب و حسرتهای عاطفی از ویژگیهای اصلی این شعر است. او از درد عشق و چالشهای زندگی میگوید و به نوعی از فراموشی و جستجوی سرزندگی در میان خاطرات خود اشاره میکند. این شعر نمادین با بهرهگیری از تصاویر شاعرانه، به تضادها و جستجوی معنا در زندگی انسانها میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر بالین سرم را از نور خورشید قیامت پر کنم، مستی من نمیگذارد که دامن خود را از خشکی پاک کنم.
هوش مصنوعی: اگر تیغ من، بدون زنگ و کثیفی، نمایان میشد، به کسانی که سر بلندی دارند، نشان میدادم که چه ارزشی دارم.
هوش مصنوعی: در تاریکی این مکان، نور من روشن نمیشود زیرا در میان خاکسترهای آسمان، فقط نیمهجان خود را دارم.
هوش مصنوعی: آب زلال غیرت از ذات حیوانی انسان نشأت میگیرد و من خون گرم خود را فدای این غیرت کرده و خنجر خود را با آن سیراب کردم.
هوش مصنوعی: من در سختیها و مشکلات زندگی تحمل میکنم و از آسایش و آرامش خود دست نمیکشم، حتی اگر بخواهم از سنگ، زمین خوابم را بسازم.
هوش مصنوعی: اگر لحظهای آستینم را از چشمان پر از اشک بردارم، به سبب اشکم کشتی آسمانها لنگر خود را رها خواهد کرد.
هوش مصنوعی: کتاب داستانهای هفت ملت در ذهن من به فراموشی سپرده شد، روزی که تصمیم گرفتم به دنیای باده و می پردازم و دفتر زندگیام را کنار گذاشتم.
هوش مصنوعی: دل پریشان و شاداب از دیدن گلها، از تنگی قفس بیشتر ناراحت میشود. اما خوشا به حال بلبل که با وجود زندگی در تنگنا، بال و پر خود را در قفس میگشاید.
هوش مصنوعی: دل را از غبار و کدورت پاک کن با اندکی تلاشی مثل آهی که در دل این آینه نهفته است، زیرا این آینه میتواند به خوبی خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: من از عشق به شدت رنج میکشم و در دریای خطرناکی غوطهور هستم؛ همچون شیر مستی که به طرز وحشیانهای به خود آسیب میزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ندارد در خور من باده ای گردون مینایی
مگر از خون دل لبریز سازم ساغر خود را
به دلتنگی چنان چون غنچه تصویر خو کردم
که بر روی نسیم صبح نگشایم در خود را
ز سربازی درین گلشن چنان خوشوقت می گردم
[...]
پی تحصیل آسایش فگندی در بدر خود را
برای صندلی بسیار دادی درد سر خود را
ترا شد نفس توسن، زان عصا دادت بکف پیری
که با این چوب تعلیمی براه آری مگر خود را
نباشد در ره دور و دراز آرزو سودی
[...]
ز بی سرمایگی دادم سرانجامی سر خود را
به دست صد شکست دل سپردم ساغر خود را
چنان سیر چمن شد در گرفتاری فراموشم
که هرگز از قفس نشناختم بال و پر خود را
مه من چون دهد عرض صفای پیکر خود را
کشد صبح از خجالت بر سر خود چادر خود را
از آن با چشم دل حیران حسن خوبرویانم
که صنعت می نماید خوبی صنعتگر خود را
زبان خبث یاران سر کند چون تیغ بازی را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.