یک پرده نشید است صلا گوش اصم را
ناقوس صنم خانه و لبیک حرم را
از بتکده تا کعبه رهی نیست، برهمن
سدِّ ره خود ساخته ای سنگ صنم را
در عشق، بتی را دل و دین باخته بودیم
روزی که گشودند در دیر و حرم را
صیّاد به گیرایی چشم تو ندیدیم
از یاد غزالان برد آهوی تو، رم را
غلتانده به خونم خم ابروی عتابت
تا چند به زهر آب دهی تیغ دو دم را؟
دل با دوجهان غم نکند جرات آهی
کآشفته مبادا کند آن زلف بخم را
در کشور خوبی به از آیین وفا نیست
بی رحم چرا آخته ای تیغ ستم را؟
تا قصهٔ عشق تو درآمد به نوشتن
بی چاک ندیدیم گریبان قلم را
ای عشق نداری سر انصاف وگرنه
دل می کشد اندازهٔ خود بار الم را
ازکوه کنی تیشهٔ فرهاد فرو ماند
داری به خراش دل ما ناخن غم را
با قدّ دوتا، چون مَهِ نو زادم و رفتم
نگذاشت غمت، راست کنم قامت خم را
در ساغر ما هر چه کَفَت ریخت کشیدیم
نه شهد شناسیم به ذوق تو نه سم را
دریا ز چه رو قطره زند با نم اشکم؟
داده ست به طوفان مژه ام شورش یم را
افسرده، حزین می گذرد نغمه شوقت
نقشی نمکین تر بزن این تازه رقم را
شرح غم عشق است، به خاموشی ادا کن
این قصه دراز است، نگهدار قلم را
در قصر فلک بانگ ستایش گری افکن
سلطان عرب، شاه عجم، فخر امم را
نور ازلی نفس نبی شاه جهان بخش
کٙز فیضِ کَفَش زنده بود، نام کرم را
مقصود قضا، شیر خدا، قاضی فردا
کاول رقم آمد سبقش لوح و قلم را
فراش جلالش چوکند پرده گشایی
بر تارک گردون، زند اوتاد خیم را
جایی که سخن کش طلبد، لعل مسیحش
از سامعهٔ جذر برد عیب صمم را
گر دوستیش قاید اقبال نگردد
رضوان نگشاید درگلزار ارم را
من کیستم و در چه شمار است نیازم؟
ای سجده به خاک درت اقطاب امم را
مانند صدفها کف امّید گشادهست
دربوزهٔ خاک رهت ارباب همم را
ز اوّل قدم خویش که بر فرق نهادی
سودی به فلک کنگرهٔ بیت حرم را
با جسم نبی جزتوکه داری شرف سر
بر دوش پیمبر که نهاده ست قدم را؟
کونین پشیزی نشمارد کف جودت
در دیده گدای تو نیارد کی و جم را
از خلق تو دارد مگر ارشاد، بهاران
نشمرده کند در گره غنچه، درم را
هرکس که نبرده است ز گلزار تو بویی
از نکهتِ خُلدش نرسد غالیه، شم را
شاهان همه از رشک غلامیِّ تو داغند
نام تو خراشیده جگر، خاتم جم را
یاد تو هر آن دل که در آرد به تلاطم
اول شکند کشتی طوفانی غم را
زد فاش به نام تو قضا نوبت شاهی
زد جاه تو بر کنگرهٔ عرش علم را
شاها کرمت نیست عجب گر بنوازد
قلب چو من زار نکوهیده شیم را
از قلب وجودم که به اکسیر تو شاد است
پرداخته نقاد قضا، سلک خدم را
آواره ام از خاک درت ساخته عمری ست
آوخ چه توان کرد ببین بخت دژم را؟
سرگشته در اقطار جهان قطره زنانم
جز کوی تو دل خوش نکند باغ ارم را
خوناب شکایت ورق خاک بشوید
بگشاید اگر زخم دلم پیش تو دم را
از طالع واژون چه بگویم که ندانی؟
ای علم تو شامل، چه وجود و چه عدم را
دربای عطایی تو و من غرق تمنا
از جود تو راضی نشوم قسمت کم را
خواهم که کنی نام، گدای در خویشم
در راه تو درباخت هام خیل و حشم را
یکبار دگر آرزوی طوف تو دارم
مگذار که در خاک برم قصد اهم را
عالم نکند جلوه به مرآت ضمیرم
در کعبه کسی جا ندهد نقش صنم را
دنیا نه مقامی ست که چینند بساطی
زالی ست که پیچیده به هم مسند جم را
در جنب جلالت نهلد شرم قصوری
تا خامه دهد جلوه، قوانین حکم را
کام دگرم هست که در حشر برآری
بر تارک من جای دهی ظل علم را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در قالب غزل، موضوع عشق و ارتباط روحانی با معشوق را بیان میکند. شاعر از درد و رنجهای عاشقانه خود میگوید و به ناتوانیهای انسان در برقراری ارتباط با معشوق اشاره دارد. او درباره زیباییهای عشق و غمهای ناشی از فراق سخن میگوید و از خداوند و نور او به عنوان منبع رحمت و بخشش یاد میکند. همچنین، شاعر بر نفوذ عشق و تأثیر آن بر زندگی و روح انسان تأکید میکند و به شخصیتی مستحکم و والا در جهان اشاره دارد که میتواند دلهای عاشقان را آرام کند. در انتها، احساس ناامیدی و آرزوی رسیدن به معشوق و نعمتهای او به صورت عمیق بیان میشود.
هوش مصنوعی: اینجا اشاره به صدای ناقوسی است که به گوش کسی نمیرسد، در حالی که صدای عبادت و دعوت به سوی حرم، پر از فراخوانی و شوق است. این تصویر نشاندهندهی بیتفاوتی یا غفلت فردی است که از شنیدن این دعوتها ناتوان است.
هوش مصنوعی: از معبد بتها تا کعبه، هیچ راهی وجود ندارد؛ زیرا برهمن (دینی که به برخی آیینهای هندو اشاره دارد) دیواری را ساخته که سنگ بتها مانع راه او شده است.
هوش مصنوعی: در عشق، روزی دل و جانمان را به بتی باختیم که به هنگام باز شدن در معبد و حرم، به سوی آن رفتیم.
هوش مصنوعی: ما هرگز نتوانستیم زیبایی چشمان تو را مشابهی برای شکار خود پیدا کنیم، چرا که وجود تو تمام توجه ما را از زادگاههای زیبا و دلربا برساختهاست.
هوش مصنوعی: تا کی با چهره خشمگین و ابروی خمیدهات من را آزار میدهی و به من زهر میدهی، در حالی که زخمهایم عمیقتر میشوند؟
هوش مصنوعی: دل هرگز جرات نمیکند از غم دو جهان آه بکشد، زیرا نگران است که آن زلف پلکهای خمیدهاش به هم بریزد و آشفته شود.
هوش مصنوعی: در سرزمین خوب، هیچ چیز بهتر از وفاداری نیست؛ پس چرا بیرحمانه، تیغه ستم را به کار گرفتهای؟
هوش مصنوعی: زمانی که داستان عشق تو را بر روی کاغذ میآوریم، بیهیچ نقصی و درشتی، نمیتوانیم قلم را از گریه و اندوه بازداریم.
هوش مصنوعی: ای عشق، تو انصاف نداری؛ وگرنه دل باید به اندازهٔ خود، بار غم را به دوش بکشد.
هوش مصنوعی: از کوه، تیشهٔ فرهاد فرود میآید، اما دل ما همچنان با ناخن غم خراشیده میشود.
هوش مصنوعی: من با قدی زیبا و مانند هلال ماه متولد شدم، اما غم تو اجازه نداد که قامت خمیدهام را راست کنم.
هوش مصنوعی: در جام ما هر چه ریخته شده را نوشیدیم، نه مثل عسل را میشناسیم و نه زهر را، بلکه فقط به خاطر ذوق تو مینوشیم.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از دریا و قطرهای اشک خود سخن میگوید. سوال او این است که چرا دریا به خاطر قطرهای اشک، واقعاً به شدت نگران و خروشان میشود؟ او احساس میکند که مژههایش مانند طوفانی هستند که دریا را به شور و هیجان میآورند. در واقع، شاعر به عواطف عمیق و تأثیر اشکهایش بر احساساتش اشاره دارد و از مقایسه خودش با دریا و طوفان استفاده میکند.
هوش مصنوعی: حالت گرفته و ناراحت است و در دلش حسرت عشق تو را میکشد. اگر بتوانی با نغمهای دلنشین و شیرین، زیباییهای جدیدی را به تصویر بکشی، حتماً حالش بهتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: غم عشق را به آرامی بیان کن، زیرا این داستان طولانی است و باید با دقت نوشته شود.
هوش مصنوعی: در کاخ آسمان، صدای ستایش را برای سلطان عرب، پادشاه عجم و افتخار همه ملتها به گوش میرسانند.
هوش مصنوعی: نور قدیمی وجود پیامبر که سبب بخشش و زندگی همه موجودات است، به طوری که از نعمت وجود اوست که زندگی به همگان بخشیده میشود، در واقع نمایانگر نام و ماهیت کرم و بخشندگی است.
هوش مصنوعی: مقصود قضا، همانا شیر خدا است و اوست که در روز قیامت قضاوت میکند. سرنوشت پیشین او در لوح محفوظ با قلمی نوشته شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که کاتب جلال و عظمت او را به تصویر میکشد، پردههای آسمان را کنار میزند و پایههای چادر را در عالم وجود بر پا میکند.
هوش مصنوعی: در مکانی که گفتار و درخواست به اوج خود میرسد، زیبایی کلام مانند لعل (سنگ قیمتی) در مقابل شنوندهای که درک و فهم ندارد خود را نشان میدهد و عیب سکوت و ناتوانی او را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: اگر دوستی با او بر وفق مراد نباشد، باغ ارم هم برای او شادی نخواهد آورد.
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم و به چه اندازه به تو نیاز دارم؟ ای پرستش کنندهای که به خاک درگاه تو سجده میکنی، این در حالی است که بزرگترین شخصیتها و رهبران عالم نزد تو شرف و ارادت دارند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که همچون صدفهایی که در دریا وجود دارند، دلهای پرامید در دل خاک و زمین، برای پذیرایی از مسافران راه عشق و حقیقت آماده و گشاده است.
هوش مصنوعی: از همان ابتدای حضور خود که بر سر راه قرار گرفتی، نفعی برای آسمان و دنیای مقدس به ارمغان آوردی.
هوش مصنوعی: آیا کسی جز تو شرف دارد که همچون نبی بر دوش او سر گذاشته و قدمهایش را دنبال کند؟
هوش مصنوعی: دو جهان، یعنی زمین و آسمان، در نظر فردی با دست generosity (بخشش) تو، ارزشی ندارند و در چشم گدای تو، هیچ کس نمیتواند به مقام کی و جم (دو شخصیت بزرگ و تاریخی) برسد.
هوش مصنوعی: شاید از اصل وجود تو الهام میگیرد و بهار را پیش از باز شدن گلها احساس میکند و به من اجازه میدهد تا در این زمان، ثروتم را نشان دهم.
هوش مصنوعی: هر کسی که از بوی خوش و عطر گلزار تو بهرهای نبرده باشد، به هیچ وجه نمیتواند بوی خوش و ارزشمند بهشت را هم احساس کند.
هوش مصنوعی: تمام پادشاهان به خاطر حسادت به مقام و موقعیت تو ناراحت و دلتنگاند، و نام تو به اندازهای بر دل و وجودشان تاثیر گذاشته که انگار بر جگری خراشیده شده است.
هوش مصنوعی: هر زمان که یاد تو در دل طوفانی ایجاد کند، در ابتدا این یاد باعث غم و سختی میشود و کشتی دل را به شکستن میکشاند.
هوش مصنوعی: به طور روشن میتوان گفت که تقدیر به نام تو فرمانروایی را آغاز کرد و مقام و جایگاهت به گونهای است که علم را بر اوج آسمان قرار داده است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، جای تعجب نیست که اگر دلهایی چون دل من را که به شدت دچار ضعف و زاریاند، با لبخند و نوازش خود نوازش کنی.
هوش مصنوعی: از دل وجودم که به خاطر تو خوشحال است، تقدیر و سرنوشت به من لباس خدمت را بخشیده است.
هوش مصنوعی: من سالهاست که از در خانهات دور ماندهام و درخود غم و اندوه را احساس میکنم. بخت نامساعد من را ببین که چه بر سرم آمده است.
هوش مصنوعی: در دنیای وسیع و بیکران، همچون قطرهای سرگردان هستم و هیچ چیز جز دیدار تو نمیتواند باعث خوشحالیام شود، حتی باغ ارم.
هوش مصنوعی: اگر درد و شکایتهای من بر روی ورق خاک بریزد، دل زخمخوردهام تنها زمانی آرام خواهد گرفت که پیش تو بتوانم دردهایم را بازگو کنم.
هوش مصنوعی: از سرنوشت و نشانهها چه بگویم که تو از آنها بیاطلاع نیستی؟ ای دانش تو شامل همه چیز است، چه موجودات و چه ناپدیدها.
هوش مصنوعی: به خاطر نعمت و بخشش تو، من در آرزوی دریافت بیشتر از لطف و کرامت تو هستم و هرگز راضی نمیشوم به قسمت کم و ناچیز.
هوش مصنوعی: من میخواهم تو را بخوانم، زیرا من در عشق تو همچون گدای درگاه تو هستم و در این راه هر آنچه دارم را فدای تو کردهام.
هوش مصنوعی: من دوباره آرزوی تو را در سر دارم، نگذار که در گذر زمان به فراموشی سپرده شوم و هدف اصلیام را فراموش کنم.
هوش مصنوعی: عالم در آینه دل من تجلی نکند، در کعبه هیچکس جایی برای تصویر بت نگذارد.
هوش مصنوعی: دنیا جایگاهی نیست که انسان بتواند در آن جا ماندگار شود؛ بلکه مانند یک زال (حیوانی که به دور خود میپیچد) است که همه چیز را در هم میپیچد و به هم مرتبط میکند، مشابه مسند جم که هینه زینتدهنده و جلدی برای نمایش است.
هوش مصنوعی: در برابر عظمت تو شرمندهام، چرا که وقتی قلم به نگارش میآید، نمیتواند جلوهگر قوانین تو باشد.
هوش مصنوعی: خواستهام این است که در روز قیامت، بر من منت نگذاری و من را زیر سایه علم خودت قرار دهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امروز نشاطی است فره فضل و کرم را
و امروز وفاقیست عجب تیغ و قلم را
زیرا که در او بر شرف گوهر آدم
تقدیر همی وقف کند عرض حشم را
منصور سعید آنکه به انعام و به افضال
[...]
ای قاعدهٔ تازه ز دست تو کرم را
وی مرتبهٔ نو ز بنان تو قلم را
از سحر بنان تو وز اعجاز کف تست
گر کار گذاریست قلم را و کرم را
تقدیم تو جاییست که از پس روی آن
[...]
ای بر گل روی تو حسد باغ ارم را
بت کیست که سجده نکند چون تو صنم را
خورشید نهد غاشیه حکم تو بر دوش
در موکب حسنت مه استاره حشم را
در جیب چمن باد صبا مشک فشاند
[...]
دوش از در میخانه بدیدیم حرم را
می نوش و ببین قسمت میدان کرم را
فرمان خرد بر دل هشیار نویسند
حکمی نبود بر سر دیوان قلم را
ای مست گر افتی به سر تربت شاهان
[...]
ای قافلهسالار، غمت راه عدم را
وی سلسله جنبان خم زلف تو ستم را
افسونگر عشق تو ندانم به چه حکمت
سرمایهٔ آسودهدلی کرده الم را
هرگه گذری از در بتخانه خرامان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.