گنجور

حاشیه‌گذاری‌های علی حسنی

علی حسنی

محقق و علاقمند به آثار مولانا 


علی حسنی در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۸ - گردانیدن عمر رضی الله عنه نظر او را از مقام گریه کی هستیست به مقام استغراق:

 

چون بطوفی خود بطوفی مرتدی

چون به خانه آمدی هم با خودی

به نظر حقیر منظور مولانا از این بیت آن است که در طواف  خانه خدا اگر هشیاری یا حواست به ویژگیها و دارایی ها و شخصیت خودت است. و در مورد خودت فکر می کنی یا طواف تو در حالت طواف دور خودت است مرتدی یا کافری . چیزی از این طواف حاصل نمی شود

 مصرع دوم مهم است .در مصرع دوم هم می گوید. اگر فکر و ذهنت را به خدا یا خانه خدا هم معطوف کنی و راجع به آن بیاندیشی . باز هم خودت هستی که خیالات و تصورات داری و هشیار نشدی

در واقع در طواف خانه خدا چه به ویژگیها و نیازهای خودت فکر کنی و چه در مورد خدا و خانه او فکر کنی. هیچکدام صحیح نیست و هشیار نشدی  

 

علی حسنی در ‫۳ سال قبل، شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی:

در این داستان مراد مولانا از طوطی، جان آدمی است که قابلیت های فراوان دارد ، می تواند آواز ها و صدای زیبای خودش را بسراید ، یا آنچه توانایی های اوست را بروز دهد، ما آدم ها به اشتباه طوطی جان را حبس کردیم، و به او برنامه و خواست خود را یاد می دهیم، یا او را وادار می کنیم ، که آنچه نفس ما می خواهد، بسراید یا بگوید، طوطی جان از اینکه حبس ماست ،ناراحت است، و بدنبال آزادی است، برای اینکه قابلیت های خودش را بروز دهد،
بازرگان نماد تن است، یا نفس است، که برای همه خواست های خودش پاسخ می گوید، اما خواست طوطی آگاهی است، وقتی بازرگان یا تن یا نفس به آگاهی می رسد، جانش پرواز می کند،

 

علی حسنی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

انسان دو تا شخصیت یا هویت دارد، هویت اصلی و هویت مجازی، همه انسانها در این طیف هویت مجازی تا هویت اصلی در حرکتند، هویت مجازی همان است که شخص با واکنش و فرض تصمیم می گیرد و فکر می کند، به دنبال ارضا هر چه بیشتر احساسات و غرایز است و مشکلاتش را با توهمات حل می کند، هویت اصلی حالتی است که شخص، هویت مجازی خودش را خاموش کرده یا باصطلاح مولانا کشته، و با عقل و فراتر از عقل تصمیم می گیرد و زندگی می کند، بعبارت دیگر، دیروز، امروز، فردا، گفتگوی سر، و واکنش و و فرض به او دستور نمی دهند، و او دستورات آنها را اجرا نمی کند، او امیر و رئیس و شاه خودش یا امیر و شاه، فرض، گفتگوی سر،، دیروز،امروز،فردا، واکنش است،، و به هویت جدید یا همان هویت اصلی زنده شده است، یا به نوعی بیداری در او اتفاق افتاده است،
مولانا مردن حالت هویت مجازی و زنده شدن به حالت هویت اصلی را توضیح داده است

 

علی حسنی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹:

مولانا در این شعر صبر را توصیه می کند، ولی منظورش از صبر در هر حالتی نیست، یعنی منظور این نیست، که ما با خشم،غم،ترس، کینه،غرور،حسادت،و....،خلاصه انواع واکنش ها و احساس ها،، و فرض ،خرافات و توهمات تصمیم بگیریم و منتظر باشیم یا صبر کنیم تا تصمیمات ما نتیجه بدهد و به هدف برسیم،، بلکه منظور این است که صابر بایست در حالت هویت اصلی باشد، و از این هویت دور نشود، در غم این حالت فرو رود،و این حالت بخشی از زندگی او شود، با حفظ خود در این حالت صبر کند، تا بتدریج تصمیمات او نتیجه بدهد، و هدف خلقت او محقق شود،

 

علی حسنی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۸:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:

در این شعر مولانا مبارزه با اتفاقات را مطرح می کند، مبارزه با اتفاقات به دو صورت انجام می شود، اول اینکه می گوییم همه اتفاقات تقدیر و تدبیر الهی است و ما اختیاری نداریم و بایست خواست خدا را بپذیریم،
دوم اینکه می گوییم، دنیا مثل پارکی است و من بایست نظم خود را در آن ایجاد کنم، و با عصبانیت،خشم، یا تدبیر خودمان می خواهیم اتفاقات را مدیریت کنیم تا در جهت اهداف ما واقع شوند،هر دو نوع برخورد با اتفاقات، واکنش است، اولی واکنش منفی، که از روی انفعال، ضعف است، و ما با اختیار، بی اختیاری را انتخاب می کنیم، و دومی واکنش مثبت، که فکر می کنیم هر قدر انرژی صرف کنیم و مبارزه کنیم، به همان قدر نتیجه می گیریم، هر دو نوع برخورد با اتفاقات، از روی واکنش مردود است، برای اینکه نتیجه تحلیل ذهنی و احساس است، و منطق و عقلی پشت این تصمیمات نیست،پشتوانه تصمیم واکنش نوع اول، فرض ذهنی است،و پشتوانه تصمیم دوم، احساس است، در مثال مولانا، پشتوانه تصمیم مار،ترس است،
در مواجه با اتفاقات ، تحلیل های خود را خاموش کنیم، و اجازه ندهیم تحلیل های ذهنی ، و فرض به احساس و تصمیم تبدیل شوند، صبر کنیم تا از سکوت و عدم یا نا خود آگاه پیامی به ما برسد و آن را برای برخورد با اتفاقات استفاده کنیم،

 

علی حسنی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

تفسیر اشعار مولانا با اتصال آنها به موجود خارجی ،کمک خواستن و حرف زدن مولانا با آنها اشتباه است، مولانا اساسا چیزی را در بیرون از خودش جستجو نمی کند، به دانشی رسیده، اطلاعات و معلوماتی دارد ،و حالتی را تجربه کرده است که می خواهد،این حالت را به دیگران توضیح بدهد، و برای اینکه این حالت قابل فهم باشد، حالت های خودش را موجود فرض کرده و مخاطب قرار می دهد، بر ای مثال می گوید، اگر خواب آید امشب، سزای ریش خود بیند، یا ،ای غم اگر موی شوی،در صورتیکه همه می دانیم ، خواب و غم ،حالت روحی ماست،
نی هم نماد حالت روحی و رفتاری مولانا است، یا نماد حالت روحی و رفتاری کسی است که همراه مولانا است، در این حالت مولانا نی است، یعنی گره،بند،مانع ندارد، فرض های ذهنی او پاک شده است، پس هر اتفاق ،رویداد و نیازی که روزانه با آنها مواجه می شود، در ذهن او تحلیل نمی شود، و منجر به تصمیم گیری نمی گردد، تحلیل ذهنی ندارد، یعنی به دنبال آن غم،ترس،استرس، تایید دیگران،حسادت، دروغ، حیله،غرور،کینه،و،، ندارد،، بنابر این آنچه که از عدم به او می رسد را اجرا می کند، یا صدای نوای عدمی را می نوازد، تصمیمات فراتر از عقلی می گیرد، و مولانا در این حالت زندگی کردن را دوست دارد، و دور شدن از آن برایش سخت است، برایش سخت است که بخواهد مثل بقیه براساس احساس و غرایز تصمیم بگیرد و زندگی کند،

 

علی حسنی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱:

مولانا خواب را بعنوان منبع موثق برای تصمیم گیری قبول ندارد، شب و روز براساس گردش زمین دور خودش به وجود می آیند، و شب تقدس و ارجحیت بالاتری نسبت به روز ندارد، علاوه بر این در خواب مغز در حالت استراحت است، پس توانایی مغز در خواب از بیداری بیشتر نیست، به همین دلیل مولانا می فرماید، کسی که عاشق است، یا در لحظه زندگی می کند، نمی تواند منتظر وقوع اتفاقات در آینده بر اساس خواب بماند، و آینده را ببندد و مسدود کند،
خواب دیدن و بر اساس خواب تصمیم گرفت در مذهب عاشقی معنی ندارد،

 

علی حسنی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷۹:

در این شعر مولانا شرح حال زندگی کسانی را شرح می دهد که تصمیمات عقلی و فراتر از عقل را کنار گذاشتند ، با فرض و واکنش تصمیم می گیرند،بعبارت دیگر سعی می کنند تا هر آنچه را که غرایز واحساسات می خواهند تامین کنند ،یا غرایز و احساسات را به نحو احسنت ارضا کنند، غرایز و احساسات همان نیاز جنسی، طمع، حرص،حسادت، دروغ،غم، استرس،کینه،خشم،تایید دیگران،،، است و اینها مبنای تصمیم گیری آنهاست، یا در برخی موارد بر مبنای فرض تصمیم می گیرند، مثل داعشی ها و نژاد پرستان، به استناد توهمات خود ، اصول غلطی را در ذهن پذیرفتند و با آنها تصمیم می گیرند، داعشی ها ، به استناد اصول غلط ذهنی،، غارت، قتل و تجاوز می کنند،
و نژاد پرستان بقیه را تحقیر می کنند،
مولانا می فرماید اینگونه افراد در خدمت ابلیس هستند، و با انسانیت فاصله زیادی دارند ، و به سرانجامی نمی رسند،قانون خلقت تحمل این افراد را ندارد و خیلی زودتر از مرگ طبیعی، کشته می شوند و می میرند،

 

علی حسنی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۲:

مولانا در این شعر راه رسیدن به عشق و مزایای عاشق شدن را توضیح می دهد،
با تصمیم گیری عقلی و تحلیل های ذهنی رویدادها و اتفاقات و نیازها به مقصد نمی رسیم، آنچه عقل می حواهد استدلال و فلسفه است،یا علت و معلولی است،عقل بند و دام است و ما را گرفتار می کند،
با تصمیم گیری واکنش ، و بر اساس غرایز و احساسات تحلیل کردن و تصمیم گرفتن به مقصد نمی رسیم، آنچه که تن می خواهد، مقایسه و مسابقه است ،
با تصمیم گیری های فرضی، و معامله و بده بستان با خدای ذهنی هم به جایی نمی رسیم، و بازی ذهن است، تصمیم گیری های فرض ،تصمیم گرفتن با داده های غلط است، پس هر نتیجه ای هم که از آن استباط کنیم اشتباه است، مثل اینکه دکتر به جای دارو گچ به شما بدهد، شما خودتان را گول می زنید که دارید دارو مصرف می کنید، پس دل ما را فریب می دهد،آنچه دل می خواهد رضایت و خشنودی الکی شماست،
راه رسیدن به عشق از عقل ،تن و دل به دست نمی آید،
اگر کسی بگوید ، من عقل ،تن و دل را کنار گذاشتم ، پس به یقین در مسیر عشق قرار دارم و به عشق می رسم،
تصور و یقین اینگونه هم توهم است و به عشق منتهی نمی شود،
عشق با رفتن به سکوت،و عدم و برگشتن، با خاموش کردن گفتگوی سر، با شنیدن صداها اطراف بدون تحلیل، با دیدن چیزها بدون بحث، با حس کردن گرما و سرما بدون نظر دادن، با زندگی در لحظه به دست می آید،

 

علی حسنی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۹:

مولانا در این شعر مذهب عاشقی را عنوان می کند، مذهب عاشقی حالتی است که شخص فراتر از عقل تصمیم می گیرد و مبنای تصمیم گیری او عدم است، بنابراین از نظر نظر بیرون که تصمیم او را با عقل و اطلاعات خودشان تحلیل می کنند، ممکن است دیوانگی و بی عقلی باشد، برای مثال سوراخ کردن کشتی توسط خضر پیامبر از نظر موسی که عقلی تصمیم می گیرد، بی عقلی و خود کشی است، ولی از نظر خضر که آگاهی در ناخودآگاه دارد، بایست انجام شود،
مولانا می فرماید، اگر مذهب عاشق داشته باشیم یا به عدم وصل باشیم و فراتر از عقل تصمیم بگیریم،کار ما که از نظر دیگران دروغ است، در واقع از راستی و احسان بهتر است،اگر در این مسیر سختی می بینیم ،خاری نهد دلبر، لازم است و بایست باشد، اگر کار ما از نظر دیگران کفر و بی دینی است، اشکالی ندارد،
چونکه طی مسیر تعالی همه اش با اتفاقات مثبت و خوب مقدور نیست،
یوسف هم برای اینکه عزیز مصر شود ،در چاه افتاد، و زندان رفت چاه افتادن و زندان رفتن، از نظر ناظر بیرونی مصیبت و بدبختی است، ولی لازم بود تا او را به بزرگی برساند و استعداد او را متجلی کند،

 

علی حسنی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲:

مولانا در حالتی قرار دارد که این حالت خود را دوست خطاب می کند، تا زمانی که در این حالت قرار دارد یا با دوست نزدیک است، همه چیز درست و صحیح است،ایمن است،گرفتاری و مشکلات ندارد،اما زمانی که از این حالت دور شود، یا به تعبیر شاعر از دوست فاصله بگیرد، مدام اتفاقاتی برایش می افتد، یا خطرهایی او را تهدید می کند، و مثل زهری زندگی او را تلخ می کند، به خودش می گوید، تو که می دانی نبایست از این حالت(نزدیک یار)دور شوی، پس چرا این کار را می کنی،و می گوید، نفس و واکنش ها فریبم می دهند، می گویند به نفس پاسخ بده و برگرد، یا به خواسته های بد خود را انجام بده و سریع برگرد، در صورتیکه برگشتن دشوار است،
حالتی که مولانا در او قرار دارد، زندگی در لحظه است، یعنی به گذشته، آینده اجازه نمی دهد که او را با خودش به جاهای مختلف ببرند، در زمان حال هم ،همه موضوعاتی که به ذهن او می رسد را کنترل می کند، و اجازه نمی دهد هر موضوعی مطرح شود ، و او را با خودش ببرد، فقط با موضوعاتی است که بایست به آنها بپردازد، بعبارت دیگر بر گفتگوی سر خود کنترل دارد، و گفتگوی سر را خاموش می کند،،
و در ارتباط با اتفاقات ،از عدم تصمیم می گیرد، یعنی مثال گربه گرسنه ای است که برای گرفت موش دست پاچه ،دست در هر سوراخی نمی کند، یعنی واکنشی تصمیم نمی گیرد، از طرفی بی خیال یک جا نمی نشیند و نمی گوید خدایی که مرا خلق کرده بایست روزی مرا برساند، واکنش منفی نمی دهد، یا با تصمیم عقلی نمی گوید من با تحقیق و عقل به این نتیجه رسیدم که ،فقط موش بر فرض در سوراخ 5 است، و به بقیه راه حل های کاری نداشته باشد،
او می داند گرسنه است، و بایست شکمش را سیر کند، منتظر است تا موشی از سوراخی بیرون بیاید و آن را شکار کند،

 

sunny dark_mode