گنجور

حاشیه‌گذاری‌های غلامرضا انصاری

غلامرضا انصاری


غلامرضا انصاری در ‫۱۵ روز قبل، دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸:

دولت از مرغ همایون طلب و سایه او

زانکه با زاغ و زغن شهپر دولت نبود

اگر حافظ در قرن معاصر زندگی میکرد بیگمان، مرغ همایون را به اعلی حضرت همایونی و زاغ و زغن را به عمامه داران سیاه و سفید تعبیر میکردند و میگفتند که سلطنت طلب است و می‌گوید دولت و حکومت کار اینها نیست و چه مجازاتی در پیش روی وی بود. شاید هم پیشگویی وی بوده. ولله اعلم

 

غلامرضا انصاری در ‫۲ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:

این غزل در غزلیات حیدر شیرازی به شماره ۴۷ که قرن ۸ و ساکن شیراز بوده آمده فقط تخلص حیدر دارد.

غزلیات او در گنجور موجود است

البته غزل المنه لله که در میکده باز است نیز چنین است.

 

غلامرضا انصاری در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

دقیقا این غزل به شماره ۲۵ در دیوان حیدر شیرازی با تخلص حیدر آمده است.

ایشان هم قرن حافظ و ساکن شیراز بوده و دیوانش در گنجور قابل مشاهده است.

 

غلامرضا انصاری در ‫۴ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳:

نمیدانم چرا همه میخوانند چراغی بَر کند خلوت نشینی
من اهل فارس هستم و از قدیم چیزی که از چراغ و چشم میگفتند اینه که چراغ را بِر کن یعنی روشن کن و یا چشمش از دیدن او بلر شد، چشمش کور بود و بِر شد و این بِر کردن به معنای برپا کردن چراغ نیست بلکه به معنی روشن کردن است. جناب گرمارودی هم بَر گردن میخونه. یه چرخی تو روستاهای فارس بزنه تا ببینه که این واژه قدیمی به چه معناست. حداقل به دو روش میخوندش.
یا اون شعر باباطاهر که " مژه گردم به گرد دیده پَرچین" ولی غالب مردم آن را پُر چین میخوانند به این معنی که دور دیده را چین دار میکنم. پَر چین با خار درست میکنن و روی دیوار باغ میذارن تا کسی وارد نشه همانطور که شاعر میگه با مژه هایم دور چشمم پَرچین درست میکنم تا غیر از تو را نبینه.

 

غلامرضا انصاری در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:

خشت در ابیات گوناگون:
نیکخواهانم نصیحت می‌کنند
خشت بر دریا زدن بی‌حاصلست(سعدی)
نه در خشت و کوپال و گرز گران
که آن شیوه ختم است بر دیگران(سعدی)
لاف از سخن چو در توان زد
آن خشت بود که پر توان زد(نظامی)
خشت از سر خم برکند باده ز خم بیرون کند
وانگه به قمعی افکند در قصعهٔ مروانیه(منوچهری)
خشت گل زیر سر و پی سپر آئید به مرگ
گر به خشت و به سپرمیر کیائید همه(خاقانی)
کارها کردند، اما پست و زشت
ساختند آئینه‌ها، اما ز خشت(پروین اعتصامی)
تو اکنون همانا بکین آمدی
که با خشت بر پشت زین آمدی(فردوسی)
باز این سستی این ناموس‌کوش
کو فرو مرد از یکی خش خشت موش(مولوی)
تا چند زنم بروی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت‌پرستان کنشت(خیام)
در دست به از تخت فریدون صد بار
خشت سر خم ز ملک کیخسرو به(خیام)
خاک تن من به باده آعشته کنید،
وَز کالبدم خشتِ سَرِ خُم سازید.(خیام)
پیر خمار تو را خشت سر خم نکند
تا گل قالبت از باده مخمر نکنی(فروغی بسطامی)
یکی بر فرق تاج زر نهاده
یکی خشت لحد برسرنهاده(وحشی)
ای پی سهم خشت دارانت
خشت دارم چو مردگان بالین(سنایی)
نیست بر بالای دست خاکساری هیچ دست
خشت خم می نوشد اول، باده سرجوش را(صائب)
خشت عقل از قالبش بیرون فتاد
خانهٔ عاقل نگر تا چون فتاد(شاه نعمت اله)

 

غلامرضا انصاری در ‫۴ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:

سر تسلیم من و خشت در میکده ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
خشت /xešt/
معنی:
1. از مصالح ساختمانی به‌صورت مکعبی از گِل که در قالب ریخته و خشک کرده‌اند.
2. [قدیمی] نوعی نیزۀ کوچک که در جنگ‌های قدیم به ‌کار می‌رفت: ◻︎ چنان بود تیرش که ژوپین‌گران / شمردند هر تیر خشتی‌ گران (اسدی: 73)، ◻︎ یکی خشت زد بر سرین قباد / که بند کمرگاه او برگشاد (فردوسی: 1/298).
فرهنگ عمید

 

غلامرضا انصاری در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
این غزل حافظ به عقیده همه حافظ پژوهان و اهل معرفت دارای اسرار عرفانی عجیبی است. اما وجه تشبیه این بیت چیست؟
وقتی زلف را گیسو میکنند و به اصطلاح پَل می‌شود اشکالی بصورت دل‌ و پیچیده ایجاد می شود و در آخر سر مو را قیچی میکردند تا یکنواخت باشد. چقدر حافظ باهوش و چیره دست بوده که این را برای بیان معانی و مفهوم مورد نظر خود آورده است.

 

غلامرضا انصاری در ‫۶ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۳ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴:

پیشگویی خواجوی کرمانی!
کمال‌الدین ابوالعطاء محمودبن علی‌بن محمود، معروف به خواجوی کرمانی (زاده:689 هجری قمری درکرمان ، درگذشت 752 هجری قمری در شیراز) یکی از شاعران بزرگ نیمهٔ اول قرن هشتم است.
تردیدی نیست واقعه تاریخی حمله آقامحمد خان قاجار به کرمان و در آوردن 20 هزار جفت چشم در میدان اصلی کرمان و جنایتی که این شاه سنگدل قجری در حق مردم این خطه انجام داد از هولناکترین وقایعی است که تاریخ بشریت بر خود دیده است.
خواجوی کرمانی در غزلی که در دیوان اوست و آن را پنج قرن قبل از وقوع این حادثه شوم مشتاق سروده گفته است :
قاتل مشتاق گو، تیغ مزن در حرم
رهزن عشاق گو، چنگ مزن در حجاز.
اگر چه این پیشگویی خواجو عجیب می نماید اما دانش کنونی وجود چنین حواسی را ثابت کرده است و این همان توانی است که روانشناسان، پس از اعلام انسان را دارای حواس متعدد دانسته اند.به هر حال،‌ این اشتباه را نمی توان از نظر دور داشت ؛ اشتباهی که عارفی چون مشتاق در آیینه عرفان و ایمان تاوان سنگین آن را می دید و نگرانی خود را از چشم های مردم اعلام می داشت.

 

غلامرضا انصاری در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۲۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در ستایش ملکه ترکان خاتون:

در روزگار شاعر بلندآوازه ایرانی، سعدی شیرازی، زنی به نام «آبش خاتون» بر منطقه فارس حکمرانی می‌کرد که در تاریخ ایران به عنوان تنها فرمانروای زن این منطقه معرفی شده است. پس از قتل سلجوقشاه چون از دودمان سلغریان وارث ذکوری برای سلطنت نمانده بود، بزرگان شیراز بین دو دختر اتابک سعد بن ابوبکر، آبش خاتون را برای حکمرانی برگزیدند و وی سال‌ها در منطقه فارس حکمرانی می‌کرد.
در میان کسانی که در شعر سعدی مدح و ستایش شده‌اند، خاندان اتابکان سعد زنگی جایگاه ویژه‌ای دارند و آبش خاتون نیز از کسانی بوده که سعدی وی را مدح گفته است.برخی از کارشناسان ادبیات قصیده سعدی با مطلع « ای بیش از آنکه در قلم آید ثنای تو/ واجب بر اهل مشرق و مغرب دعای تو» را مدح آبش خاتون می‌دانند.

 

غلامرضا انصاری در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۰۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۷۳:

دل جای تو شد و گر نه محزون کنمش
در دیده تویی و گر نه پرخون کنمش
امید وصال تست جان را ورنه
از تن به هزار حیله بیرون کنمش

 

sunny dark_mode