گنجور

حاشیه‌گذاری‌های عباسی-فسا @abbasi2153

عباسی-فسا @abbasi2153

تاریخ پیوستن: ۲۷م اردیبهشت ۱۴۰۰

آمار مشارکت‌ها:

حاشیه‌ها:

۳۷۰

ویرایش‌های تأیید شده:

۳۱۶

ترانه‌های مرتبط تأیید شده:

۱

مشق‌های پیشنهادی تأیید شده:

۴۲

خوانش‌های تأیید شده:

۵۸


عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۸ در پاسخ به قاسم روشن دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:

این معنی از کجا آمد؟

خیلی روشن است که این گردکان (گردو) بر گنبد نخواهد ماند

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:

در بیت چهارم مصرع دوم: حسد گو دشمنان را دیده بردوز

باید حسدگودشمنان با هم خوانده شود

به معنی دشمنانِ حسد گو

دیده دشمنانِ حسدگو را بردوز

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳ - در وداع ماه رمضان:

 

غادَرَ الْحِبُّ صُحبةَ الْأَحباب

فارَقَ ‌الْخِلُّ عِشْرَةَ الْخُلّان

غادَرَ: ترک کرد

حِبّ: دوست

صحبت: همراه بودن، همدم بودن

أَحباب: دوستان

فارَقَ: ترک کرد، رها کرد

خِلّ: دوست همراه

عِشْرَةَ: آمیزش و دوستی

خُلّان: دوستان

دوست، همراهی دوستان را ترک کرد

دوست صمیمی، دوستی یاران را رها کرد

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۵۶ در پاسخ به همیرضا دربارهٔ کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۶:

بله سپاسگزارم جناب مهندس محمدی عزیز

از این نظر کاملا درست است و بنده هم عرض کردم خواننده این شاخه گل، استاد است. شاید یک موقع کسی خواست دنبال این اجرا بگردد بداند در آثار استاد است.

ولی شما کاملا درست می‌فرمایید.

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۵۴ دربارهٔ کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۶:

خواننده این شاخه گل (407) استاد شجریان است اما در اینجا ذکر نشده

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:

ماشالا چقدر ادیب و شاعر بالا دست سعدی وجود داره!!!

برخی هنوز نمی‌دانند که یک بیت از سعدی است یا از دیگری و دستور به اصلاح می‌دهند.

برخی هنوز حتی از نظر ذوقی به قافیه و وزن وارد نیستند ولی از پیش خود بیت‌ها را اصلاح می کنند و کاری هم ندارند که اصلا وزن به هم ریخته است. آن هم شعر چه کسی را؟ سعدی را؛ خداوندگار را. کسی که مالک و حاکم سرزمین سخن است و جز او کسی نتونسته است با این همه زیبایی و ایجاز و روانی سخن بگوید.

بس کنیم این همه استادی را

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۱۷ در پاسخ به احسان دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹:

ماجرا یک ترکیب عربی است (ما جَری) که در فارسی با الف ممدوده نوشته می‌شود

یعنی آن چه رفت

ورنه با تو ماجَراها داشتیم

یعنی با تو از آن چه (بر من) رفته است حرف‌ها دارم

 

ضمنا می‌توانیم خودمان شعر بگوییم و هر ترکیبی دوست داشتیم استفاده نماییم

سخن حافظ رابگذاریم همان‌گونه که است باشد هرچند بر ذهن ما خوش نیاید

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ (که همه اوست هر چه هست یقین - جان و جانان و دلبر و دل و دین):

طابَ رَوحُ ‌النَّسیمِ بِالْأَسْحار
أَینَ دَورُ النَّدیمِ بِالْأَنوار
وزش نسیم در سحرگاهان پاک و جانبخش است
کجاست (چه شد؟)گردش می روشن و نورانی در دست یاران هم پیاله ؟

أَ کُئوسٌ تَلَأْلَأَتْ بِمُدام
أَمْ شُموسٌ تَهَلَّلَتْ بِغَمام؟
آیا جام هایی است که پیوسته می درخشند؟ (معنی ایهامی: مدام معنی شراب نیز دارد- کجاست جام هایی که با شراب داخلش می درخشند؟)
یا خورشیدهایی که از پس ابرها می درخشند؟

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۶ در پاسخ به سپیدار دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶:

عاشقان مسلح؟

یعنی چون در مصرع دوم «تیغ» آمده؛ باید عاشقان هم مسلح باشند؟

عاشقان حتی سپر را می‌اندازند و خود را سپر و سیبلِ تیر معشوق می‌کنند چه رسد که سلاح برگیرند

به خشم رفته ما را که می برد پیغام

بیا که ما سپر انداختیم اگر جنگ است

 

شرط وفاست آن که چو شمشیر برکشد

یار عزیز جان عزیزش سپر بود

 

تو را خدا به سعدی بزرگ درس ندهید. حداقل یک دور چند غزل سعدی را بخوانید و سپس به سعدی بگویید چنین کن

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۴ در پاسخ به محمود یوسفی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶:

در نگاه اول به نظر می رسد «ضرورت» درست‌تر است اما وقتی به مصرع اول دقیق شوید مشخص است که «مروت» درست‌تر و با معناتر است.

مروت و جوانمردی است که توانگرانی که در کنار خانۀ درویش هستند همیشه در باره او بیندیشند و به فکر او باشند.

ابتدا سعدی این نکتۀ اخلاقی را گوشزد می‌کند سپس به سراغ پیام عاشقانه‌اش می‌رود 

ای کسی که از نظر زیبایی توانگر هستی اصلا از حال درویشان که ابراز نیاز نمی‌کنند و در ظاهر توانگر می‌نمایند بی خبر هستی؛ چه خسته باشند چه مجروح و زخمی

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸:

به شرع، عابد اوثان اگر بباید کُشت

مرا چه حاجت کشتن؟ که خود وَثَن بکشد

اَوثان جمع وَثَن به معنی بت‌هاست.

اگر از روی حکمِ شرع، می‌شود بت‌پرست (عبادت کننده بت‌ها) را کشت؛ نیازی به کشتن من که بت‌پرست هستم نیست چون خودِ آن بت مرا می‌کشد.

 

به دوستی گله کردم ز چشم شوخش گفت

عجب نباشد اگر مستِ تیغ‌زن بکشد

در اینجا یاء در کلمۀ «دوستی» یاء نکره یا وحدت نیست. تقریبا یاء مصدری است. اگر یاء نکره خوانده شود معنی چنین است: به یک دوست گلایه کردم!

اگر بگوید به یک دوست از چشم شوخش گله کردم یعنی هر دوستی ممکن است آن چشم شوخ را داشته باشد؛ ولی این طور نیست چون هرکسی نمی‌تواند آن چشم شوخ را داشته باشد؛ آن هم برای سعدی. به علاوه مرجع ضمیر «ش» همان است که در ابیات قبل به آن اشاره شده است؛ همان شوخ سیمتن که می‌خواهد عاشقش را بکشد.

اگر بگوییم به یک دوست از چشم شوخ معشوقم گلایه کردم آن وقت مشخص می‌شود که ما اصلا سعدی را نشناخته‌ایم. مگر سعدی گلایه معشوق را پیش کسی می‌برد؟؟ گر سَر برود سِرّ تو با کس نگشاییم.

پس درست این است که چنین معنی شود: به آن شوخ سیمتن از روی دوستی از چشم شوخش گلایه کردم. گفت این شگفت نیست که چشم مست من با آن تیغ مژه هایش کسی را بکشد.

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۳ در پاسخ به بهرام مشهور دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸:

به نظر بنده لزوما خطاب به هیچکدام نیست 

سعدی معلم است رسم دوستی و عشق بازی را می آموزد 

به علاوه آتشی در وجود سعدی است که چون گدازه های آتشفشان اگر بیرون نریزد انفجار رخ می دهد. 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۸ در پاسخ به علیرضا م دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:

یقینا آواز آهنگ دارد و آهنگ درونی آن بسیار قوی و ساخته آنی ذهن خواننده است

اما آن چه بحثش بود این که آهنگساز ندارد به معنی آهنگسازی که مثل تصنیف، آهنگ را بسازد و خواننده مجری آن آهنگساز باشد

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:

حیف این سخنان زیبای سعدی که با بحث های نامربوط به کام همه زهر شد

آخه این چه کاری است که برخی دوست دارند زیر هر شعر کلی جهان بینی و فلسفه تراوش بفرمایند؟

بگذارید ساعتی فارغ از این مباحث، نفس بکشیم

رادیو همینه تلویزیون همینه سینما همینه تو خیابون میری همینه و ....

 

اینجا را برای اهلش بگذارید و بروید جای دیگر منبر را عَلَم کنید.

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۹ در پاسخ به شایق دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:

ببینید دوست عزیز

هر بجثی جایش هرجا نیست

غزلیات سعدی عاشقانه است و با هزار تن سریشم نمی شود آن را آسمانی کرد البته که قدر سعدی آسمانی است و فراتر از آن که ما در باره اش بگوییم. منظورم آسمانی به معنای مورد نظر شما نیست. یعنی خیلی با درک عشق از او فاصله داریم. همان گونه که اکثر غزلیات حافظ هم آسمانی (و به قول شما عارفانه) نیست

اما در باره متفاوت بودن اثر انگشت یک نکته طنزگونه بگویم که البته فقط شکلش طنز است

سایپا صدها هزار پراید می سازد هر کدام عیبی دارد و صدای اضافه ای می دهد که هیچکام مثل دیگری نیست

پس این هم اعجاز سایپاست؟

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۸ در پاسخ به شایق دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹:

درود بر شما
در متن غزل هیچ قرینه‌ای وجود ندارد که سعدی آن را برای مرشد خودش (هرکسی باشد) سروده باشد.
اولا غزل عاشقانه است و به ذکر مرشد و پیر و تقدیر از او نمی‌خورد. دلبر عیار و دلدار فقط می‌تواند معشوق و محبوب باشد.
علاوه بر آن شاید تصور شده است که بقعه و آرامگاه به معنی قبر و مزار باشد؛ در حالی که لزوما این معنا را ندارد. در معجم‌های مختلف این معنی برای بقعة آمده است:
البقعة: 
القطْعة من الأَرض تتمیَّز ممَّا حولها قسمتی از زمین که از اطرافش متمایز است.
القِطْعة من اللَّون تُخالف ما حولها قسمتی از رنگ که با رنگ اطرافش تفاوت دارد
قطعة من الأرض علی غیر هیئة التی حولها قسمتی از زمین به شکلی متفاوت از اطرافش
- بَقْعَة/ الجمع بِقَاع و بُقَع: مترادف (البُقْعَة) است، گودال آب.
بُقْعَة
- بُقْعَة/ الجمع بِقَاع و بُقَع: قطعه، پاره، قطعه ای زمین، مقام و منزلت.
بُقعَةُ
- بُقعَةُ: نقطه (منطقه)، ناحیه (منطقه)، منطقه، گوشه (منطقه).
آرامگاه هم به معنی قبر و مزار نیست بلکه به معنی جای آرامش و قرار و سکون است حافظ هم می فرماید:
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

پس این برداشت کاملا منتفی است و مشخص است سعدی در غربت (که به احتمال زیاد بعد از نظامیه بغداد باشد) این غزل عاشقانه را به یاد محبوب و دیارش سروده باشد.

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۷:

ضَرَبَ زیدٌ عمرواً و کان المتعدّی عمرواً
در این عبارت دو ایراد وجود دارد اما گویا به خاطر وفاداری به نسخۀ استاد فروغی باید بدون ویرایش و به همین شکل فعلی باقی بماند.
در اینجا درست این است که المتعدّی علیه نوشته شود چون عمرو متعدی (تجاوزگر و ستمکار) نیست بلکه بر او تعدی و ستم شده است. و چون متعدّی در باب تَفَعُّل است نمی‌توان از آن اسم مفعول (المتعدّیٰ) ساخت. شاید در نسخه‌برداری اشتباه شده است و شاید سعدی آن را به طنز آورده باشد وگرنه ممکن نیست سعدی چنین خطایی را بنویسد. مقدمۀ زمخشری هم این قدر شلوغ و درهم بود که موفق نشدم چیزی بیابم.
در مورد کلمۀ «عَمْرو» این واوِ ناخوانا بدین جهت آورده می‌شود که با «عُمَر» اشتباه نشود ولی در حالت نصب با وجود تنوین نصب، نیازی به واو نیست و باید «عمراً» نوشته شود.

علی جَرِّ ذَیلٍ لَیسَ یَرفَعُ رَأسَهُ
وَ هَل یَستَقیمُ الَّرفعُ مِن عامِلِ الجَرِّ
در این بیت کلمۀ «ذیلٍ» وافی به معنایی نیست و صحیح آن باید «زیدٍ» باشد کما این که در برخی نسخه‌های خطی که در همین صفحه وجود دارد، «زیدٍ» ثبت شده است اما باز هم به خاطر وفاداری به نسخه مرحوم قزوینی باید به همین شکل باقی بماند.
بُلیتُ بِنَحویٍّ یَصولُ مُغاضِباً
عَلَیَّ کَزَیدٍ فی مُقابَلَةِ العَمرو
ترجمه: به شخصی نحوی گرفتار شدم که خشمگینانه بر من حمله می‌کند مانند زید در مقابله با عَمْرو
علی جَرِّ ذَیلٍ لَیسَ یَرفَعُ رَأسَهُ
وَ هَل یَستَقیمُ الَّرفعُ مِن عامِلِ الجَرِّ
ترجمه و توضیح: 
به خاطر اِعرابِ جرّ که در زیر واقع شده سرش را بالا نمی‌آورد؛ آیا درست است که بعد از عامل جر، مرفوع شود؟ 
در اینجا مرفوع ایهام دارد هم اِعرابِ رفع مد نظر است و هم بالا آوردن و بالاگرفتن سر.
و اگر زید را درست بدانیم ترجمه چنین می‌شود:
به خاطر مجرور بودن زید سرش را بالا نمی‌آورد؛ آیا درست است که بعد از عاملِ جر، مرفوع شود.

إِنْ لَم أَمُتْ یَومَ الوَداعِ تَأسُّفاً
لا تَحْسَبونی فی المَوَدَّةِ مُنصِفاً
اگر در روز بدرود گفتن، از تأسف نمردم مرا در عشق و دوستی، منصف مپندارید.

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۶ در پاسخ به جلیل دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:

بیا به صلح من امروز در کنار من امشب

که دیده خواب نکرده است از انتظار تو دوشم

معنی خیلی واضح است

امروز بیا با من آتشی باش و امشب به کنار من بیا چون دیشب چشمم از انتظار تو بیدار بوده و نخوابیده است.

 

 

هر توضیحی که نوشته شود فقط سخن خداوندگار را بی‌ارزش می‌کند؛ از بس روان و شیرین است.

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۸ در پاسخ به 7 دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:

درود بر شما
در اینجا بیکار را به عنوان صفت فاعلی (شخص بیکار) گرفته‌اید و متوجه شده‌اید که با فعل جملۀ بعد از نظر عدد تطبیق ندارد. اما در اینجا بیکار به معنی باطل و بیهوده است. (سخنی باطل و بیهوده است که در فصل بهار به بلبل بگویی مخروش)

البته پیکار هم می‌تواند باشد ولی نه در اینجا که سخن سعدی است. شاید سخن کسی دیگر بود پذیرفته می‌شد. سخن سعدی با این کلمه نرمی و زیبایی خود را از دست می‌دهد و زبر و زشت و خشن می‌شود.

گفته‌اند حسناتُ الأَبرار سیِّئاتُ المقرّبین
بلیغ‌ترین و فصیح‌ترین سخن در برابر سخن سعدی می‌شود گنگ و نارسا

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۳ در پاسخ به مجتبی خراسانی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:

شخصا خوانش سوم را می‌پسندم به دلیلی که عرض می‌کنم:
شعر باید به گونه‌ای خوانده شود که خطاب به دوست باشد. خطاب به قامت یا سرو که نماد قامت است صحیح نیست. چون قامت فقط دلالت بر بلندی یار دارد و دارای شمایل (چهره) نمی‌باشد که بگوییم ای قامتِ بلند، چه چهرۀ نکویی داری! (این صحیح است: ای دارای قامتِ بلند، چه چهرۀ نکویی داری.)


در خوانش سوم این مشکل وجود ندارد. ابتدا یک ندا دارد که منادایش سروِ بلند قامت است که همان دوست باشد و سپس مستقیما خطاب به دوست است.
در واقع در هر دو مورد (ای سروِ بلند قامت، ای دوست) منادا، دوست است و کاملا صحیح می‌باشد که به دوست بگوید ای دوست که قامتت مانند سرو بلندبالاست، شمایلت چقدر نیکو و خوب است. در واقع هم قامت را ستوده است و هم شمایل را.

۱
۲
۳
۴
۱۹