گنجور

حاشیه‌گذاری‌های بابک چندم

بابک چندم


بابک چندم در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷:

گمنام جان،
به گمانم که هر سه ما (شما و بنده و خانوم سمانه) به خطا رفته ایم که نگاه نکند را برابر نگاه بکند آورده ایم؟؟؟
و به نظر می آید که این یکی از شاه بیتهای سعدیست که آنرا چند گونه می توان تعبیر کرد.
یکی دیگر از این تعبیرات:
کنار به معنی گوشه است...
عاقبت نِه (ه ساکن و کشیده) به معنای نه در عاقبت یا پایان، که عکس آن... به شوخیش یعنی از بابت شوخی او یا از بابت بی پروایی، بی شرمی، بی حیایی، گستاخی او...
در میان آوردن یعنی مطرح کردن، مطرح ساختن در اینجا رسوا و انگشت نما کردن...
و دو دیگر اگر در میان آوردن برابر در میان گرفتن باشد یعنی در آغوش گرفتن، بغل کردن...
مصراع نخست:
کَس از کناری در روی تو نگه نکند
کَس گوشه چشمی به تو نیاندازد، یعنی به تو بی محلی و بی اعتنایی کند
مصراع دوم:
که عاقبت نِه به شوخیش در میان آری
1-که نه در عاقبت (زودتر از آن) از بابت این بی پروایی و گستاخی او را مطرح (رسوا، انگشت نما) می سازی...
2- که عاقبت نه از بابت گستاخی و بی شرمیش، (ولیکن) او را در آغوش می گیری...
در بیان نخست یعنی او را از بابت گستاخی اش رسوا می کنی...
و در دومی یعنی از گستاخیش می گذری و مورد لطف و عنایت و محبت خود قرار می دهی...

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۱:

با پوزش،
در کجا آمده تبدیل شود به --> کجاست

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸۱:

مهناز خانوم گرامی،
مرجع و ماخذ این :
که مولوی دختر " 11/12 ساله خود را به او (شمس) داده " تا "هر روز ناسزا بشنود و کتک بخورد ".... را لطف می فرمایید آگاه کنید که در کجا آمده؟
با سپاس

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:

گمنام جان،:
پدر اسکندر سوم (بزرگ یا کبیر نزد اهل باختر، و نزد ایرانیان گجسته یا لعنتی) هیچگاه ایرانی نبود:
اسکندر سوم، پسر فیلیپ دوم، پسر امینتاس سوم، پسر آرهیدیوس، پسر امینتاس، پسر اسکندر اول (معروف به فیل هلین باج گزار و تابع داریوش اول) پسر امینتاس اول پسر آلسیداس.... از خاندانی مقدونی که تاریخشان به قرن هشتم پیش از میلاد در مقدونیه باز می گردد...
و اما کاربرد آینه،
تنها کاربری آینه انعکاس نور است و بَس، و اجسام را درونش بزرگ و کوچک نمی نمایاند*....تفاوتی هم ندارد که شما پیش روی آینه ای یک متری و یا هشتاد متری ایستی که در هر دو خود را یک انداره خواهی یافت...مگر آنکه خود از آینه دور و یا به آن نزدیک شوی که آنگاه شما و یا شخص دیگری در نزدیکی آن، شما را در آینه می بیند که بزرگ و کوچک می شوی.... خلاصه که هر چه جسمی به آینه نزدیکتر شود بزرگتر و هر چه هم که دور شود کوچکتر دیده می شود...
(*تنها مورد متفاوت آینه ایست که موج داشته باشد، مقعر و یا محدب، که آنزمان جسم را کوچکتر و یا بزرگتر نشان می دهد)
بنا بر این آینه ای بر فراز برج یا مناره شهر اسکندریه نمی توانسته کشتیها را در فرسنگها فاصله نمایان کند آنچنان که به چشمی سالم نمی آمده...
بلکه کاربری آن که بعید نیست وجود داشته (و در آنصورت یقیناً متشکل از چند آینه بوده ) می باید در کمک به کشتی رانان برای پیدا کردن مسیر منتهی به بندر طی طول روز بوده باشد و استفاده از شیشه ای نارنجی و یا زردِ سیر در جلوی آن نیز می توانسته نقش مه شکن را در روزهای ابری و یا مه آلود ایفا کند... در شب نیز آتش همین نقش را داشته...
در تلسکوپهایی که از آینه استفاده می کنند (Reflective Telescopes) آینه منحنی و یا قوس دار است که نور را به آینه ای دیگر منعکس کرده و آن نیز نور را به عدسی یا "چشمی" نهایی منتقل می کند که این عدسی کار بزرگ کردن تصویر را دارد و نه هیچکدام از آینه ها...
---
خانوم مهناز گرامی،
این "ی" پس از "ه" هم داستانی دارد که به گمانم جدیداً در مدارس ایران جایگزین "ء" شده... کمی پیشتر به ما می گفتند که همزه را بر روی ه ننویسید که خواننده می باید بداند که آن کجا می آید و کجا نه... به هر حال که این سهل کردن ماجرا رسم الخط فارسی را حداقل در نظر این حقیر بسیار بد ترکیب کرده... و در آخر آنکه وجود این "ی" را پیش از عالم نیازی نباشد...
و اما مانا،
در حاشیه ای دیگر از دوستان پرسیدم که این مانا که در فارسی نظیر و مانند معنی می دهد را چگونه همتای معنی و معنا کرده اند؟ که مخلص نه در زبان اوستایی، نه در پارسی کهن، و نه در پهلوی بدان بر خورد نکرده ام... دوستی در پاسخ آوردند که با استناد به لغتنامه آقای فره وشی که آنرا بر گرفته از فارسی دری می دانند اینگونه استفاده می کنند...
در نبود لغتنامه آقای فره وشی در دسترس و ندانستن مستندات ایشان، بنده هم پیگیری دیگری نکردم...
اما درمانده ام که این "مانا باشید" که شما و تنی دیگر می آورید به چه معنی است؟
آیا یعنی که مانند و نظیر باشید؟ و یا معنی و معنا باشید؟

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:

میلادی رومی گرامی،
آیا شما در ایران مشغول تحصیلید؟ و یا در خارج؟
اگر که خارج از وطن، خوب این تا حدی قابل درک است ولی اصلاح شیوه بیان مخلصانه توصیه می شود...
ولی اگر که در مام وطن، آنگاه آنگونه که روفیای گرامی گوشزد فرمود زبان محاوره را به نوشتار آوردن شایسته یک دانشجو که چند صباح دیگر پزشکی در این بوم خواهد شد نیست....
با آرزوی پیروزی و شادکامی برای شما

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲:

گمنام جان،
شما را نمی دانستم به چه کارید تا آنکه دیدم مشغول گُل گفتنید...
ولی بنده پی این کارم:
برخیزم و عزم باده ناب کنم
رنگ رخ خود به رنگ عناب کنم
این عقل فضول پیشه را مشتی می
بر روی زنم چنان که در خواب کنم
باری،
فرمودی "دیر خراب"، پرسش آنکه کدام دیر خراب؟
اگر منظور آن موجودی است که پس از برخورد با یک شهاب سنگ تقریباً تمامی جانداران و گیاهان بر رویش نابود می شوند و آنگاه طی زمانی کمتر از یک درصد طول عمرش خود را احیاء و بازسازی می کند... دیگر آنرا دیر خراب نتوان نامیدن...

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:

آمو دریا و سیر دریا را نمی دانم ولی در ایران تمساح در بلوچستان (رودخانه های شور و سرباز) و گویا در خوزستان نیز موجود است...
و اگر چه که دیده شده تمساح از دریا تا مسافتی حدود صد کیلومتر عبور کند، ولی مکان زیستش دریا نیست و همان رودخانه و مرداب است...
باری چند گونه نهنگ متداولاً به دریای عمان و خلیج فارس سر می زنند، و هرمز نزدیکترین بندر برای سعدی دیدن نهنگان را مقدور می ساخته...
ضمن آنکه برخی از اهالی جزیره ماداگاسکار اجدادشان را ایرانیانی از فارس می دانند، و گویا در زمان سعدی داد و ستد دریایی میان این دو مکان در جریان بوده...
چنانچه که شیخ سفری بدانجا داشته احتمالاً از دیدن بزرگترین موجود روی کره خاک یعنی نهنگ آبی (Blue Whale) در اقیانوس هند بی بهره نمانده....

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:

جناب آرش گرامی،
یعنی که :
اگر که قرار بود من از دوست دل بکَنم آنگاه از دشمن بد و بیراه نمی شنیدم... یا به عبارتی دشمن با من دشمن است چون دل به دوست بسته ام...

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۱۰ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مدح سلطان اویس جلایری:

داروگ گرامی،
مطمئن نیستم ولی به گمانم عبید به استقبال این شعر از سعدی رفته:
سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۴ - مدح ابوبکر بن سعد بن زنگی/
از بیت 36 به بعد به چند بیت توجه کنید، از جمله:
جهانت به کام و فلک یار باد
جهان آفرینت نگه دار باد

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:

گمنام جان،
آن که انواع پیمانه ها را قطار کرد بنده بودم و نه جناب شمس، آنهم به دلیل دیدن این بخش از نوشته شما:
"گفتگو از پیمانه شراب است دوستان ، که گویا از شیشه بوده اند و هستند"
ولی متوجه منظور شما از تکرار صدای شین در این بیت نمی شوم؟

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۰ - ملامت کردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت:

البته با پوزش از شیخ که بیانش چند کلمه پس و پیش شد....

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۰ - ملامت کردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت:

حدیث جان،
اشخاص باورمند را روشن و آگاه کردن اگر که غیر ممکن نباشد، امری بسیار بسیار بسیار (والله رویم نشد که چند تا بسیار دیگر اضافه کنم) دشوار است....
برای همین هم شیخ اجل آورده:
سخن از علم موسیقی با کر خطاست...
امید که کار بهتری راجایگزین کرده باشی

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:

شمس الحق عزیز،
سپاس و صد امید که چوب و ترکه و خط کش استاد در کار نبوده باشند... -:)
----
گمنام جان،
پیمانه و پیاله از گِل، سفال، مس ، برنج، سیم و زر نیز موجود بوده اند... نمونه های فراوان بجای مانده اند...

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

کاوه گرامی،
این غزل بی تردید در وصف شخص شمس تبریزی است...

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:

خانوم بیتا گرامی،
همان سینه ها به نظر درست می آید، "شیشه ها" اگرچه که معنا را شفاف می کند ولی در این مصراع و بیت جایی ندارد...
رو سینه (جایگاه دل، و نهایتاً اشاره به خود دل ) را چون سینه ها (اشاره به سینه ها و یا دلهای عاشقان در بیت پیشین و مستان در بیت پسین) هفت آب شوی ( هفت بار شوی، یا پاکِ پاک کن) از کینه ها...
"هفت آب شوی " در اینجا یک تمثیل شاعرانه است، برای نشان دادن آنکه "دل را پاکِ پاک کردن" مانند دست و صورت و جامه و ضروف و.... را هفت بار شستن است...
پیام بیت نهایتاً آنست که دل را می باید پاکِ پاک کرد تا بتواند جایگاه (پیمانه) شراب عشق شود....

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

محمد جان،
این ماجرا که مدتی پیش فیصله یافته بود، شما هم که بدرود را دیدی پدر جان...
بسیار هم مسرور گشتم که دیدم تایپ کردن اشتباه یک کلمه چنین شور و نشاطی را در شما بوجود آورده، ولی نه؛ قصد و عمدی در کار نبود.... فقط اگر به کیبورد یک نگاهی بیاندازی و جای "ع" و "الف" را در نظر بگیری شاید متوجه دلیل روی دادن خطا بشوی.….
دیگر آنکه مخلص هیچگاه "در حال خرده گرفتن از املای سایرین" نبودم که سایرین اشاره به جمع است و روی سخن بنده فقط با یک فرد بود...
سرت شاد
-----
ابوالفضل گرامی،
یعنی که دهانم به دهانش نمی رسد که او را ببوسم...
دلت شاد

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

جناب مستطاب علیرضا خان،
شخصی را که اشاره کردی بنده ام، و نه دروغی در کار و نه ساکن غار...
تا به حال شنیدن صدای ایشان در اولویت نبوده چرا که دلمشغولیهای دیگر به وفور موجودند...
سرکار هم چنانکه تمایل به اظهار نظر و ابراز وجود و خودنمایی داری بدک نیست کمی اوضاع فارسی نویسی پریشان احوال و مغشوش و مشوش خود را سر و سامان دهی...
و دیگر آنکه از قدیم العیام گفته اند: "موسی به دین خود و عیسی به دین خویش" اگر که از چند و چون آن آگاه شوی آنگاه یقیناً همگان در اینجا خواهند توانست در صلح و صفا و فارغ از دغدغه گفتگو کنند...

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷:

O Heart in place of oh heart

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷:

Vijay,
You're more than welcome.
?It seems that you can read Farsi
If so let us know so we can write back in Persian as to not offend others over here
As to the bayt in question, I'd translate it somewhat differently than Roofia
I kept on keeping you preoccupied, oh Heart
You craved for (thought of ) that Legend (story), at the end
Yad kardan: to remmember, to think of, (and to a lesser degree to crave for)
Afsaneh: story, Legend, myth
The more accurate meanings are in parentheses, however I'm personally of the school of thought that in Poems you're not required to translate the words verbatim so long as you don't veer off too far.
Hope that helps

 

بابک چندم در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷:

Salam Vijay,
Welcome to Ganjoor
Yes it means " in the end", also "at the conclusion" and "finally".
As for a translation I for one have a hard time translating it into Persian let alone English, but if no one else picks up the mantle and you have the patience I'll give it a try
( it now seems that Roofia has picked up the mantle, cheers )

 

۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
sunny dark_mode