ای غمت اندر دلم آویخته
درد تو با جان من آمیخته
در خم زلفت دل من بیگناه
مانده و بر تار موی آویخته
خیز و به نزدیک من آی و ببین
کز تو چه فتنه است برانگیخته
عشق ز من ناشده باز آمده
صبر به من نامده بگریخته
نیک بر آمد دلم الحق کزوست
بر سر من آتش غم بیخته
خون دل از دیده همی ریختم
خون بدان به که بود ریخته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خورد شرابی که حق آمیخته
جرعه آن در گل ما ریخته
از نم لطفی که هوا ریخته
عقد در از گوش گل آویخته
ابر کرم قطره بسی ریخته
تا ز گل این نخل بر انگیخته
بهر چه هر دل که برانگیخته
از غم و شادی بهم آمیخته
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.