گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سید حسن غزنوی

ای چهره تو بهار جانم

وی از تو شکفته بوستانم

نقش تو برسته پیش چشمم

نام تو بمانده برزبانم

راز تو بگو که با که گویم

حال تو بگو که از که دانم

از وصل حقیقتی چو ماندم

مپسند که همچنان بمانم

دستوری ده وصال خود را

تا نفریبد زمان زمانم

بی خواب همی خیال جویم

با این همه هم خوش از جهانم

ای سوز فراق تو یقینم

وی ساز وصال تو گمانم

دستی که نمی رسد چه یازم

تیغی که نمی برد چه رانم

تن خرسند است اینکه گه گه

گرد غم از آب می نشانم

تا دلخوشی کند نماند

در معرض خوش دلی روانم

با این همه درد کز تو دیدم

آنم که تو دیده همانم

بردیده نشانم از عزیزی

آنرا که به تو دهد نشانم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
خواجه عبدالله انصاری

چون با خودم از عدم کم ام کم

چون با تو بوم همه جهانم

بپذیر مرا و رایگان دار

هر چند که رایگان گرانم

سنایی

ای ناگزران عقل و جانم

وی غارت کرده این و آنم

ای نقش خیال تو یقینم

وی خال جمال تو گمانم

تا با خودم از عدم کمم کم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
قوامی رازی

ای مهر تو در میان جانم

و ای نام تو بر سر زبانم

تو خوب چو باغ ارغوانی

من زشت چو کشت زعفرانم

از بردن نام و زلف و خالت

[...]

میبدی

چون با خودم از عدم کم ام کم

چون با تو بوم همه جهانم‌

بپذیر مرا و رایگان دار

هر چند که رایگان گرانم.

خاقانی

از تف دل آتشین دهانم

زان نام تو بر زبان نرانم

ترسم که چو صبر از غم تو

نام تو بسوزد از زبانم

فریاد کز آتش دل من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه