چو ساخت در دل تنگم چنین مکان آتش
نیافت جای مگر در همه جهان آتش
مرا دو چشم چو ابر است و شاید ار چون برق
جهد از آب دو چشمم زمان زمان آتش
وصال تو ز برم رفت و ماند آتش هجر
بلی بماند لابد ز کاروان آتش
مگر که چشم و دلم ماهی و سمندر شد
که کرد این وطن آب و دگر مکان آتش
شدم ز گنبد نیلوفری چو نیلوفر
که گرد گرد من آبست و در میان آتش
ز عشق روی نگاری که شمع خوبان است
کنم بسر بر چون شمع جاودان آتش
زهی چو یوسف در حسن و همچو ابراهیم
بر آن دو عارض تو گشته مهربان آتش
بوعده دل من خوش کن ارچه نبود راست
بگفت آتش کی گیردت زبان آتش
گرم چو مشک دهی بی خیانتی بر باد
ورم چو عود زنی در میان جان آتش
به خوشدلی بکشم سرد و گرم تو که مرا
تو در بهار نسیمی و در خزان آتش
تو هم نگارا چون گل ز پوست بیرون آی
که زد ز روی تو در خویش بوستان آتش
نمود عرصه صحرا ز سبزه چون دریا
گرفت خطه بستان ز ارغوان آتش
ز آتش رخ و زلف تو گشت لاله چنان
که کرد ظاهر هر لحظه از دخان آتش
از آتش آمد بیرون دخان و لاله کنون
شد آن چنان که برون آید از دخان آتش
میان سبزه گل زرد اگر ببینی هیچ
گمان بری که گرفته است آبدان آتش
چو شاخ گل بده انگشت خواست کشت چراغ
ز برگ لاله بکف کرد گلستان آتش
ببین چو لاله دعای حسود شاه بگفت
زمانه گفت که پاداش در دهان آتش
یمین دولت بهرام شاه که اندر رزم
زبان خنجر او راست ترجمان آتش
شود چو زهره ز خورشید محترق گر هیچ
کند زمانی با عزم او قران آتش
ز آب کشته شود آتش و کنون بر عکس
گرفت از آب کفش گنج شایگان آتش
سپهر قد را آنی که گر مثال دهی
چو آب خدمتت آید بسر دوان آتش
ز چرخ اگر تو بخواهی چنان بر آری دود
که گیرد از تف آن راه کهکشان آتش
کند ز خاک حریم تو بار نامه نسیم
زند بآب حسام تو داستان آتش
به خلق خوب تو هر کس که نسبتی دارد
ز خلق در گذرد چون ز گوهران آتش
به بست عزم تو اینک نگاه کن که همی
چگونه ساید پهلو بر آسمان آتش
عدوت را ز تو هم راحت است کاندازد
بروز محشرش از ننگ بر کران آتش
خدایگانا شعری ز گفته وطواط
که کرده بود ردیفش ز امتحان آتش
شنیده بنده که دارد وفور یک نظرت
حرام کرد بر آن طبع درفشان آتش
شنیده بنده که دارد وفور یک نظرت
حرام کرد بر آن طبع درفشان آتش
حسن هم اکنون دری ز بحر طبع آورد
که همچو یاقوت او را دهد زمان آتش
چو خاک رنگین مدحی مبادی آن باد
چو آب صافی شعری ردیف آن آتش
همیشه خاک بود کان گوهر و امروز
منم که گوهر نظم مراست کان آتش
شعاع طبع دگر کس کجا پدید آید
که پیش خاطر من خود بود نهان آتش
بسان طوطی چون طبع من شکر خاید
ز رشک گیرد وطواط روان آتش
همیشه تا که به رفعت بود مثل افلاک
همیشه تا که ز سرعت دهد نشان آتش
علو قدر ترا باد همرکاب افلاک
مضاء عزم ترا باد همعنان آتش
یکی حباب ز جود تو موج زن دریا
یکی شرار ز خشم تو کامران آتش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر درباره عشق و عاطفه سخن میگوید و احساسات طاقتفرسا و تنگی دل خود را به تصویر میکشد. او از آتش به عنوان نماد عاشقانه و نشانهای از شعلههای عشق یاد میکند. در این میان، چشمانش را به ابر و برق تشبیه میکند و از دوری معشوق و درد جدایی میگوید. در ادامه، به زیبایی معشوق اشاره میکند و او را چون شمعی جاودان میداند. شاعر همچنین تأثیر عشق را بر طبیعت و زیباییهای آن نظیر گل، سبزه و لاله بیان میکند و از محبت و آرامش در دل به تصویر میکشد. شعر با تأکید بر عظمت و قدرت عاشقانه به پایان میرسد و جود و بخشش معشوق را ستایش میکند.
هوش مصنوعی: وقتی در دل تنگم چنین جایی ساختهام، هیچ جا در این دنیا جز آتش نمیتواند در آن جا بگیرد.
هوش مصنوعی: چشمان من مانند ابر است و ممکن است گاهی مانند برق از آب چشمانم جرقهای بزند و آتشین شود.
هوش مصنوعی: فراق تو از زندگیام رخت بر بست و آتش جدایی بر جا ماند. بله، این آتش باید از کاروان آتش شعله ور بماند.
هوش مصنوعی: اگر چشمانم و دلم مانند ماهی و سمندر باشد، در این صورت این وطن آب و جای دیگر آتش شده است.
هوش مصنوعی: من همچون نیلوفر، در گنبد نیلوفری هستم که دور تا دورم را آب فرا گرفته و در وسط آتش قرار دارم.
هوش مصنوعی: از محبت زیبای بینظیر، شعلهور خواهم شد، مانند شمعی که همیشه سوزان است.
هوش مصنوعی: شگفتا که تو در زیبایی مانند یوسف هستی و در برخورداری از لطف و محبت همانند ابراهیم، که بر پیشانیات شعلهای از مهربانی وجود دارد.
هوش مصنوعی: دل من را شاد کن، اگرچه چیزی که گفتم حقیقت نداشت. مگر زبان آتش اگر آتش بگیرد، چه چیزی را میتواند بگوید؟
هوش مصنوعی: اگر بویی دلپذیر مشابه مشک به باد دهی، بدون هیچ خیانتی، احساس آرامش و راحتی میکنی. اما اگر مانند عود در دل جانت آتش برپا کنی، آنگاه احساس تلاطم و حرارت خواهی داشت.
هوش مصنوعی: به خاطر خوشحالی و شادابیام، هر چه ناملایمات و سختیها بیفتد را تحمل میکنم، زیرا تو برای من در فصل بهار مثل نسیم ملایم و در فصل پاییز مانند آتش هستی.
هوش مصنوعی: ای آن که چون گل هستی، از زوایا و قید و بندها بیرون بیا، زیرا زیبایی و جاذبهای که در وجود توست، چنان است که آتش را به سمت خود میکشد.
هوش مصنوعی: در اینجا، فضای صحرا با سبزههایش به زیبایی دریا را نمایش میدهد و منطقه باغ به رنگ قرمز ارغوانی شبیه به آتش در آمده است.
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت چهره و موهای تو، گل لاله به شکل بسیار زیبایی درآمده است، همانطور که هر لحظه از دودی که از آتش برمیخیزد، جلوهای متفاوت و قابل توجه دارد.
هوش مصنوعی: دود و شعلهای که از آتش برخاست، حالتی پیدا کرده که مانند دود و شعلهای است که از درون آتش به بیرون میآید.
هوش مصنوعی: اگر در میان سبزهها گل زردی ببینی، هرگز فکر نکن که به خاطر آتش، آبنما شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که شاخهی گلی وجود داشت، خواستند که آن را بکارند؛ مانند چراغی که از برگ لاله در دست است، گلستان را در آتش میسوزاند.
هوش مصنوعی: بنگر که لاله در دل چه آرزویی دارد، که حسودان برایش دعا کردند. زمانه نیز پاسخ داد که پاداش او در دامی سخت و سوزان نهفته است.
هوش مصنوعی: بهرام شاه که در میدان جنگ، زبان او مانند خنجری تند و برنده است، نمایانگر قدرت و شجاعت اوست.
هوش مصنوعی: اگر ستاره زهره به خورشید نزدیک شود و به خاطر این نزدیکی بسوزد، حتی اگر برای یک لحظه با ارادهاش ارتباط برقرار کند، آتش را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: آتش به وسیلهی آب خاموش میشود، اما حالا برعکس شده و آب به وسیلهی آتش تبخیر میشود. در این حالت، گنجی گرانبها از آتش به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: اگر قد و قامت تو را به مثال آب توصیف کنند، بهگونهای که همیشه در دسترس باشد، مانند آتش به سرعت به خدمت تو میآید.
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی، میتوانی به گونهای عمل کنی که دودی از سینه زمین برآید که به اندازهای شدید باشد که راه کهکشان را به آتش بکشد.
هوش مصنوعی: نسیم با لطافت از خاک حریم تو پیامهایی میآورد، در حالی که حسام آبی در کنار آن جریان دارد و داستان آتش را روایت میکند.
هوش مصنوعی: هر فردی که با خلقت خوب تو ارتباطی داشته باشد، از خلقت و رفتارهای دیگران فراتر میرود، مانند اینکه آتش از گوهرها متمایز است.
هوش مصنوعی: به اراده و نیروی تو اکنون نگاه کن که چگونه آتش بر آسمان میچرخد و جای خود را تغییر میدهد.
هوش مصنوعی: دشمن تو هم از تو راحت است چون روز قیامت به خاطر ننگی که دارد، از آتش دور میشود.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ، شعری از وطواط نقل کرده که او آن را با آزمایش آتش، ردیف و تنظیم کرده بود.
هوش مصنوعی: شنیدهام که کسی به خاطر داشتن یک نظر پرمقدار، به محکوم کردن چشمانش پرداخته و بر آن روح پرشور آتش افروخته است.
هوش مصنوعی: شنیدهام که کسی به خاطر یک نگاه پرتوان، طبع سرشار از زیبایی را به نابودی میکشاند.
هوش مصنوعی: حسن در حال حاضر چیزی از عمق وجودش به وجود آورده که مانند یک یاقوت، زمان به آن گرما و شدت میبخشد.
هوش مصنوعی: مانند خاک رنگی که در آن شادابی و زیبایی وجود دارد، ستایشی از آن آغاز میشود. همانطور که آب زلال و پاک، شعرهایی را به ترتیب و منظم ارائه میدهد، شعری که در آن شوق و عشق همچون آتش میدرخشد.
هوش مصنوعی: من همیشه در بند خاک و مادیات بودم، اما امروز من هستم که دارای ارزش و مقام والایی در نظم و هنر هستم، چون آتش وجودم میسوزد و مرا به کمال میرساند.
هوش مصنوعی: نمیتوان هیچ کس دیگری را پیدا کرد که بتواند به اندازه من، احساسات و افکارش را پنهان کند. این حس، شمعی در دل من است که هرگز خاموش نمیشود.
هوش مصنوعی: شبیه طوطی، طبع من شیرین است و از حسادت دیگران شکر میچید. فنچهای آوازخوان با خود آتش به همراه دارند.
هوش مصنوعی: این بیت نشاندهندهی ارتباط میان بلندی و سرعت است. به این معنا که در صورتی که چیزی بلندی و مرتبهای بلند دارد، همواره به مانند آسمانها در حال ارتقاء و پیشرفت است. همچنین اگر نشانهای از سرعت و حرکت داشته باشد، مانند شعله آتش که همیشه در حال بالا رفتن و گسترش است، به همین شکل میتواند به تعالی و کمال برسد. زندگی به خاطر این ویژگیها میتواند همیشه در حال تحول و تغییر باشد.
هوش مصنوعی: باید همت تو به اندازه آسمانها بلند باشد و عزمت مانند آتش، پرتوان و استوار.
هوش مصنوعی: یک حباب از generosity تو در دریا میرقصد و یک شعله از خشم تو، آتش را کامیاب میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی فروخته حسن تو در جهان آتش
زده مرا غم تو در میان جان آتش
اگر بر آرم از اندوه عشق تو نفسی
بگیر از نفس من همه جهان آتش
نماند از آتش دل آب چشم و ترسم از آنک
[...]
در آمد ازدرم آنشمع بررخان آتش
مرا فتاد چو پروانه بر روان آتش
نشست پیشم سرمست و جام می بردست
میی که شعله او زد بقیروان آتش
بدان صفت که بود دربلور لعل مذاب
[...]
چو شمع روی تو افروخت در جهان آتش
کدام جان که نه پروانه شد بر آن آتش
ز عکس روی تو در باغ و راغ شعله زند
ز نوک لاله و از شاخ ارغوان آتش
چو بگذرد بدلم یاد شمع طلعت تو
[...]
زهی ز خوی تو بر باد داده جان آتش
فکنده آتش روی تو در جهان آتش
برای آن که به لعل تو نسبتی دارد
همی بپرورم اندر میان جان آتش
ز درد هجر تو ای ماه روی آتش خوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.