زمانه دامن اقبال شهریار گرفت
سعادتش چو دل و دیده در کنار گرفت
ظفر به همت گرز گر آن جمال گرفت
جهان به دولت شاه جهان قرار گرفت
یمین دولت و دین و امین ملت و ملک
که آرزو ز یمینش ره یسار گرفت
ابوالمظفر بهرام شاه بن مسعود
که زر خورشید از رای او عیار گرفت
جبین خورشید از یمن نام او بر چرخ
بداغ بهرام اندر ازل نگار گرفت
گرفت شهپر سیمرغ نصرت از منقار
چو باز چتر رفیعش ره شکار گرفت
فراخ سال عطا ز ابر کف او بنمود
چو حرص را هوس جود بیک یار گرفت
مرادها که از او آرزو همی یابد
چه آرزو است که نتوانش در شمار گرفت
کنون ز غنچه اقبال بشکفد گل بخت
چو عالم از نظرش رونق بهار گرفت
خدایگانا شاها مظفرا ملکا
نظام بین که ز تو دور روزگار گرفت
مگر نه چتر تو شام سیاه گردون ساخت
چو فر تاج تو صبح سپید کار گرفت
به رنگ جزع نمود این رواق پیروزه
جهان ز لشگر منصور چون غبار گرفت
تبارک الله از آن لشکری که افزون باد
تمام صحن جهان سر به سر سوار گرفت
غبار رکضتشان چشم روزگار ببست
صدای موکبشان گوش کوهسار گرفت
به تیر هیکل جوشن و ران چنان کردند
کشان چو ماهی اندام خار خار گرفت
زمین معرکه از جسمشان گرانی یافت
هوای هاویه از جانشان بخار گرفت
چنان نمود که گوئی زمین آهن رنگ
ز کشته خود را در دانه انار گرفت
تو دیرزی که ز تیغ کبود پوشیده
همه ولایتشان نوحه های زار گرفت
گل فضول چو پژمرده شد بدانستند
که حق نعمت بگرفت و استوار گرفت
خدایگانا گر مد بری خطائی کرد
سزای کرده خود دید و اعتبار گرفت
تو هم عنان کرم سوی عفو تاب که او
به دست خواهش فتراک زینهار گرفت
بلند همت شاها حسن که بنده تست
جهان به مدح تو شاه بزرگوار گرفت
به دولت تو که باد افزون و پاینده
عروس جان را در در شاهوار گرفت
ز بهر آمین با خویشتن ملایک را
بگاه ورد و دعا در ضمیر یار گرفت
ز ابر جود به بار آب زندگانی از آنک
به باغ ملک نهال امید بار گرفت
همیشه تا که بود نقش بخت را صد دست
چنانکه گوئی هر دست در نگار گرفت
جهان بکام تو بادا از آنکه از همه دست
به مهر دامن این ملک پایدار گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گه وداع بت من مرا کنار گرفت
بدان کنار دلم ساعتی قرار گرفت
وصال آن بت صورت همی نبست مرا
بدان زمان که مرا تنگ در کنار گرفت
چو وصل او را عقل من استوار نداشت
[...]
بیاد شاه جهان عالم افتخار گرفت
ز بی قرار حسامش جهان قرار گرفت
علاء دولت و دین ، اتسز آن جهانگیری
که عالم از سر شمشیرش اعتبار گرفت
نهیب او بیکی حمله صد مصاف شکست
[...]
طراوتی که جهان از دم بهار گرفت
شریعت از نفس صدر کامکار گرفت
خدایگان شریعت که قاضی افلاک
ز روی فرّخ او فال اختیار گرفت
بحکم آنکه سر سال برستانۀ اوست
[...]
سپیده دم که جهان بوی نوبهار گرفت
صبا نسیم سر زلف آن نگار گرفت
بگاه بام دلم در نوای زیر آمد
چو بلبل سحری نالهای زار گرفت
چو آن نگار جفاپیشه دست من نگرفت
[...]
دلم برفت و سر دست آن نگار گرفت
قرار در سر آن زلف بی قرار گرفت
به چین زلف تو پیچید و در خطا افتاد
وطن کنون دل مسکین در آن دیار گرفت
ز حال زار من خسته اش نیاید یاد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.