اگر چه عمادی ز دریای خاطر
نکرده ست تقصیر در درفشانی
خطا گفت این لفظ کز لفظ و معنی
علی حسن بود حسان ثانی
بدان قطعه مفتون شده ست او کجا گفت
هر آنگه که چون من نیایم نخوانی
ز بیت نخستین قیاسی کن آخر
که تکرار لفظش چه دارد معانی
دگر آنکه ناخوانده درخواست کرده ست
مرا پیش خوان تاکنم مدح خوانی
به حسان چه تشبیه باشد کسی را
که از ندمت و هزل جوید امانی
کجا گفت حسان که من نردبازم
بدانسان که از داو خصلم بمانی
مرا نیز داغ علی هست بر دل
ولی کم کنم فاش راز نهانی
نگویم چو هنگامه گیران کابل
به هر کاروان کاه و هر کاروانی
که هر چیز دارم همه چیز دانم
که خواهم شفا داروی ناتوانی
دگر آنکه گفته ست در ری چو سلطان
بدیدم بدان جاه وآن کامرانی
به هر دو قدم فرش شه را سپردم
چو بر طور موسی به لالنترانی
نبد پای کس پیش شاهان به خست
ز ایام ما تا گه باستانی
به هر دو قدم لاجرم ره سپردند
به گاه تعازی و وقت تعانی
چه فردوسی و عنصری چه دقیقی
چه قطبی چه خاقانی و بیلغانی
دگر ناخن مرد معنی ننازد
چو طفلان به پا یاری زر کانی
دگر هر که در بزم یک می خورد کم
غلامیش پیدا شود رایگانی
پس آنکو نخورده ست هرگز براندش
هزاران غلام ختائی و لانی
دگر کز وزیران و شاهان نشان داد
چو سلطان و بوالقاسم و بوسکانی
گر او را وزیران نشاندند بر دست
ز دستم نشستی وزیران تو دانی
بسی سلجق و سلغری دیده ام شاه
چه هنگام کهلی چه روز جوانی
به بستان بسی بوده در هم بساطی
به میدان بسی رفته در هم عنانی
نه بی من شنوده ره ارغنونی
نه بی من چشیده می ارغوانی
مکرم بدم نزدشان از دو معنی
ز فرهنگ و ازنسل نوشین روانی
به هر ملک و شهری به دیبای خطم
مثالی شدی چون قضا از روانی
چه لافی دلا زان شهانی که درخاک
اسیرند با حسرت جاودانی
گذشتند و جانشان به دار بقا رفت
بماندست تنشان درین خاک فانی
چنان دولت بی بها زود بگذشت
چو ابر بهاری و باد خزانی
ز مردم کنون چشم خوبی چه داری
که از چشم مردم بشد خوبسانی
چو جام غم انجام ایشان ننوشی
چو مدح به ناکام ایشان چه خوانی
ز ناخوردنت هیچ ناید مضرت
ز ناگفتنت هیچ ناید زیانی
چه حفش است کآوردی ای پیره سر مرد
چو شاخ گل نو مه مهرگانی
چه خوانی به رغم ظریفان کرمان
عبارات باخرزی آنچنانی
علی حسن بد نگفت و اگر گفت
تو کم گوی بد تا به بد درنمانی
سخن بی مجال و وقیعت نباشد
چه تازی چه ترکی چه هندوستانی
رو انصاف ده زانکه انصاف بفراشت
سریر جم و تاج نوشیروانی
درین شعر چندین سخنهای نیکوست
که هم جوهرش دیدم و هم معانی
خصوص آنکه گفت او که نیکو نباشد
که می را بود بر خرد کامرانی
دگر آنکه تهذیب اخلاق جسته ست
که آن نیست در عهد آخر زمانی
مجوی ای برادر به جز مغز حکمت
که این است سرچشمه جاودانی
ز مجد این سخن بس بود یادگارت
که او یافت از هاتف لامکانی
بر او هر چه بنوشت از من سلامت
کم آزاری آورد و کوته زبانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به نکاتی از علم و ادب، برتریهای حکمت و حقیقت، و نقد بر رفتار برخی افراد میپردازد. او به نامهایی چون عمادی، حسان و دیگر شاعران بزرگ اشاره میکند و به ویژگیهای کلام آنها میپردازد. شاعر به نوعی به نقد اظهارات نادرستی که دربارهاش گفته شده، مینویسد و تأکید میکند که خوب بودن و بزرگ بودن در شعر و ادب به معنای درک و فهم عمیق است نه صرفاً تکرار الفاظ.
همچنین به حقایق زندگی، گذرایی دنیا و بیثباتی دولتها اشاره میکند و یادآوری میکند که دولتها و اشخاص بزرگ نیز هرگز جاودانه نیستند. در نهایت، او بر اهمیت جستجوی حقیقت و حکمت تأکید دارد و خود را به عنوان یک شاعر با عمق و درک بالا معرفی میکند که از سخنانش به نیکی یاد میشود و به دیگران نصیحت میکند که از مغز و حقیقت فاصله نگیرند.
هوش مصنوعی: اگرچه عماد به خاطر خیالاتش در انتشار و بیان احساساتش قصوری نداشته است، اما او هنوز هم از این دریای دل خود گناهی نکرده است.
هوش مصنوعی: شخصی به اشتباه میگوید که این کلمه از نظر واژه و مفهوم به علی حسن تعلق دارد و در واقع حسن دومی است.
هوش مصنوعی: او در قطعهای عاشقانه غرق شده و گفته هر وقت من اینجا نباشم، تو دیگر نخوانی.
هوش مصنوعی: از اولین بیت مثالی بزن که تکرار واژهاش چه معانی مختلفی را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: دیگر این که کسی که خود به خط من آشنا نیست از من خواسته تا او را در مقام شاعری به ستایش بپردازم.
هوش مصنوعی: کسی که به توهین و بیاحترامی من کمکی میخواهد، مثل آن است که به حسان (شاعر معروف عربی) تشبیه شود.
هوش مصنوعی: حسان گفته است که من اهل بازی و نیرنگ نیستم، به گونهای که از شرایط سخت و مسابقه با داو، حنازده و بیزار بمانی.
هوش مصنوعی: من هم در دل خود حسرت و اندوه علی را دارم، اما سعی میکنم راز نهانیام را برملا نکنم.
هوش مصنوعی: من نمیگویم که در حالتی مشابه با شلوغی و هیاهوی کابل باید به هر گروه یا کاروانی کاه بزنم.
هوش مصنوعی: من به خوبی میدانم که برای رفع ناتوانیام به چه چیزی نیاز دارم و همه چیزهایی که دارم، برایم مهم هستند.
هوش مصنوعی: کسی دیگر گفته است که در ری، همچون یک سلطان، او را دیدم و به خاطر آن مقام و موفقیتی که داشت، impressed شدم.
هوش مصنوعی: من هر قدمی که برمیدارم، خود را تسلیم عظمت و جلال پادشاهی میکنم، مانند لحظهای که موسی بر کوه طور حاضر شد و به درگاه الهی ندا سر داد.
هوش مصنوعی: هیچکس به خاطر روزگار نسبت به پادشاهان بیاحترامی نکند؛ زیرا روزگار ما تا زمانهای قدیم، این گونه بوده است.
هوش مصنوعی: آنها ناگزیر در هر دو قدم به سوی مقصد حرکت کردند، در زمان نزاع و در زمان کمک کردن.
هوش مصنوعی: در اینجا به شاعران بزرگ و شناختهشدهای اشاره شده که هر کدام در دنیای شعر و ادب فارسی نامآور هستند. این افراد با آثارشان تاثیری عمیق بر ادبیات و فرهنگ فارسی گذاشتهاند و به نوعی همگی از ستارگان آسمان شعر این زبان به شمار میروند.
هوش مصنوعی: اگر ناخن مرد دیگر نرمی و لطافت را از یاد ببرد، مانند بچهها نمیتواند به پا یاری طلا بزند.
هوش مصنوعی: هر انسانی که در یک مجلس شراب نوشید، به نوعی میتواند از بندگی و اسارت رها شود.
هوش مصنوعی: آن که هرگز چیزی نخورده است، هزاران برده و خدمتکار از سرزمینهای چین و هند را هم نمیتواند براند.
هوش مصنوعی: در اینجا به افرادی اشاره شده که از وزیران و پادشاهان برجستهتری بودهاند، افرادی مانند سلطان و بوالقاسم و بوسکانی، که نشانههایی از عظمت و قدرت را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: اگر او را وزیران بر روی دست بگذارند، تو خود میدانی که من از دست او جدا نشدهام.
هوش مصنوعی: من در زمانهای مختلف، هم در دوران پیری و هم در جوانی، خیلی از سلاطین و حکام قوی و برجسته را دیدهام.
هوش مصنوعی: در باغستانی بزرگ جشن و شادی بر پا شده و در میدان نیز میهمهنوازی و همپیمانی زیادی در حال برگزاری است.
هوش مصنوعی: نه کسی از رنج و غمش بدون من خبری دارد، و نه کسی طعم خوشی را بدون من تجربه کرده است.
هوش مصنوعی: من نزد آنها از دو جنبه مورد احترام بودم: به خاطر فرهنگ و به خاطر نسل نیکو و پاکی که داشتم.
هوش مصنوعی: در هر سرزمین و شهری، آثار زیبای هنر من چون تقدیر از روح و روان من نمایان شده است.
هوش مصنوعی: چرا به خود میبالید و لاف میزنید از جهانی که در خاک گرفتارند و با حسرت به جاودانگی میاندیشند؟
هوش مصنوعی: آنها از این جهان رفتند و جانشان به زندگی جاودان پیوست، اما بدنهایشان در این خاک ناپایدار باقی مانده است.
هوش مصنوعی: دولت و نعمت بی ارزش و زودگذر است، مثل ابری که در بهار میگذرد یا بادی که در فصل خزان وزیدن میگیرد.
هوش مصنوعی: از مردم حالا چه انتظاری داری که وقتی به زیباییها نگاه میکنند، آن زیباییها از چشم دیگران میافتند؟
هوش مصنوعی: اگر به غم و اندوهشان ننگری، چگونه میتوانی از موفقیت آنها سخن بگویی؟
هوش مصنوعی: از نداشتن چیزهایی که نمیخوری هیچ ضرر نمیبینی و از نگفتن چیزهایی که لازم نیست هیچ آسیبی نمیخوری.
هوش مصنوعی: ای پیرمرد، چه زیبایی و لطافتی به ارمغان آوردی، همچون شاخ گل تازهای در روزهای روشن و دلنشین!
هوش مصنوعی: چه غزلی میخوانی که در برابر لطافت کلام ظریفان کرمان، آن عبارات باخرزی (زبان شیرین و فصاحت) اینگونه است؟
هوش مصنوعی: علی در مورد حسن هیچ حرف زشتی نزده و اگر هم چیزی گفته باشد، تو بهتر است کمتر از این صحبتها کنی تا در دام بدی نیفتی.
هوش مصنوعی: سخن وقتی که واقعی و جدی نباشد، هیچکدام از زبانها، چه عربی، چه ترکی و چه هندی، نمیتواند آن را به درستی بیان کند.
هوش مصنوعی: به درستی و بیطرفی رفتار کن، زیرا که انصاف میتواند به تو کمک کند تا مانند پادشاهان بزرگ، از قدرت و مقام برخوردار باشی.
هوش مصنوعی: در این شعر، نکات و مفاهیم زیبا و ارزشمندی وجود دارد که من به هر دو جنبه ظاهری و معنایی آن توجه کردهام.
هوش مصنوعی: خصوصاً کسی که گفت: خوب نیست که نوشیدنی، پیروزی و خوشی را به انسان برساند.
هوش مصنوعی: دیگر اینکه در این زمانه، چندان درستی و پاکی اخلاق دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: ای برادر، جز حکمت و تفکر عمیق را نجو، زیرا این چیزی است که ماندگاری و جاودانگی را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: از عظمت این سخن همین بس که یادگار توست؛ زیرا او از نداگر در مکانی نامتناهی آگاه شد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که او درباره من نوشت، فقط نشانگر خلوص و بی آزار بودن من بود و اینکه من کم حرف میزنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی را چو من دوستگان می چه باید؟
که دل شاد دارد بهر دوستگانی
نه جز عیب چیزیست کان تو نداری
نه جز غیب چیزیست کان تو ندانی
ز دو چیز گیرند مر مملکت را
یکی پرنیانی یکی زعفرانی
یکی زر نام ملک بر نبشته
دگر آهن آب دادهٔ یمانی
که را بویهٔ وصلت ملک خیزد
[...]
از او بوی دزدیده کافور و عنبر
وز او گونه برده عقیق یمانی
بماند گل سرخ همواره تازه
اگر قطره ای زو به گل بر چکانی
عقیقی شرابی که در آبگینه
[...]
شه مشرق و شاه زابلستانی
خداوند اقران و صاحبقرانی
بدولت یمینی بملت امینی
مر این هر دو را اصل یمن و امانی
تو محمود نامی و محمود کاری
[...]
یکی گوهری چون گل بوستانی
نه زر وبه دیدار چون زرکانی
به کوه اندرون مانده دیرگاهی
به سنگ اندرون زاده باستانی
گهی لعل چون باده ارغوانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.