ای زاحسانت آز آواره
وی زانعامت آرزو زاده
بانگ یوزت به ببر بیم دهد
پاست از بیخ برکند باره
سرو سرور سوار سروآسا
سر سور سپهر و سیاره
شهره شهر شیر شرزه شکار
شرف شحنه شبانکاره
خاک گردد ز خشمت اختر خصم
خور و خیزت ز خنجر خاره
پشه با پیل اگر زند پهلو
پشه را پوستین شود پاره
گوئیا کز تو گشت گوینده
گاه مردیم گواه گهواره
به من بی نظیر کن نظری
تا جهانی شوند نظاره
غم و غبنم کشند اگر شودم
غیر تو غمگسار و غمخواره
چه خرم چون نه چاره مانده نه چیز
چکنم چون نجوئیم چاره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گاه آرامیده و گه ارغنده
گاه آشفته و گه آهسته
ای مرا همچو جان و از جان به
بامدادان نشاط کن، برجه
دی به مهرست مهربانی کن
کز همه چیز مهربانی به
سخن از عز ملک سلطان گوی
[...]
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
بار حرص و حسد زدوش بنه
هر چه داری بخور، بنوش و بده
اسمعه ممّن قاله تزدد به
شعفا فطیب الورد من اغصانه
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.