گنجور

 
مجد همگر

صحن خلد است زمین از اثر دور زمان

هین بده باده و داد طرب از گل بستان

اول فصل ربیع است صبوح ای ساقی

توبه مان بشکن از آن لعل لب و لعل روان

حرمت کوثر اگر چند بزرگ است ولیک

لب جوی و لب جام و لب جانان به ازان

بنده باده و بادم که چو روح اند و حیات

واله باغ و بهارم که چو حورند و جنان

دست ما زین پس و جام می و زلفین نگار

دل ما زین پس و مداحی مخدوم جهان

یاور دین عرب داور و دارای عجم

تاج فرق فلک و انجم صاحب دیوان

والی جیش و حشم قائد شمشیر و قلم

مهدی جمع امم عاقله اهل زمان

اوست آن یار خدائی که چو دربست کمر

اوست آن ملک گشائی که چو بگشاد میان

نفس فتنه ببندد به سرانگشت خرد

دل خلقی بگشاید به عبارات و بیان