گنجور

 
صابر همدانی

آن چشم مست را که دو صد چشم در پی است

هر فتنه‌ای که هست به زیر سر وی است

مهرت بعضو عضو من ای ماه مهر خوی

آنسان گرفته جای که چون نشأه در می است

ما مست باده ی دگریم ای فقیه شهر

نی ز آن مئی که در خم جمشید یا کی است

شو مست حق چو ما، که شوی مستحق عفو

پرهیزکاری تو از این باده تا کی است؟

هرکس به عصر خویش کرم داشت، حاتم است

مطلق مگو که شاه کرم حاتم طی است

در راه عشق شکوه نمودن ز بیش و کم

کار کسی بود که به یک مغز چون نی است

گر من ز سردمهری یاران دلم فسرد

منعم مکن که هر شجر افسرده در دی است

اهل نظر علانیه دانند کآنچه را

منظور (صابر همدانی) است در ری است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode