نمیدانم چرا ساقی به کف ساغر نمیگیرد
سر آمد دور مشتاقان چرا، از سر نمیگیرد
رقیبان را نمیدانم چرا، از در نمیراند
غرض آن ماهعارض تا کی از جوهر نمیگیرد
تو را دامان عصمت گیرد آخر خون مشتاقان
ز سختی بر دلت چون عجز و زاری درنمیگیرد
کسی کز دست او جامی چو جم گیرد در این گلشن
گل جنت نمیبوید می کوثر نمیگیرد
نصیحت کم کن ای ناصِح که عقل و عشق گویندم
کزین دلبر در این عالم کسی دل برنمیگیرد
عدو کفران نعمت کرد قدر وقت را نشناخت
چرا تیر قضا کیفر از آن کافر نمیگیرد
شب مظلم ز رخسارت چراغ صبح روشن شد
چرا، اخترشناس امشب پی اختر نمیگیرد
بنای صلح شد محکم اساس جنگ شد در هم
که بهرام فلک دیگر به کف خنجر نمیگیرد
عزیزان روز و شب «حاجب» به مصر دانش و حکمت
فروشد یوسف خود را و سیم و زر نمیگیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف احساسات و اسرار عاشقانه میپردازد. او از ساقی (شرابفروش) میپرسد چرا هنوز سبکی را به دست نمیگیرد و نگران این است که دور عاشقان تمام شده است. او از رقیبانش غافل است و از زیبایی محبوب خود که در جوهر خود تأثیر نمیگذارد، صحبت میکند. شاعر به شدت از عشق و دلتنگی رنج میبرد و نشان میدهد که حتی در مصیبت و دلشکستگی، همچنان به محبوبش فکر میکند. او نصیحت دیگران را نادیده میگیرد و عشق را بر عقل مقدم میداند. شاعر به بیوفایی دشمنان و نادانی آنها اشاره میکند و از روشنایی رخسار محبوبش در شب تاریکی سخن میگوید که زندگیاش را روشن کرده است. همچنین از تضاد بین صلح و جنگ و وضعیت اجتماعی و اقتصادی جامعه هم انتقاد میکند. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که عشق و فراق، عمیقتر و ارزشمندتر از هر مادیاتی است که در دنیا وجود دارد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا ساقی دیگر مشروبات را در دست نمیگیرد، و چطور این دور و زمانهی عاشقان به پایان رسیده است، اما او سراغی از ما نمیگیرد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا رقبای من او را از خود طرد نمیکنند، شاید به این خاطر است که آن کسی که چهرهای زیبا دارد هنوز به ذات و جوهر خود دست پیدا نکرده است.
هوش مصنوعی: خود را در آغوش پاکی میگیری، زیرا که درد و رنج عاشقان بر دل تو تأثیر نمیگذارد، حتی وقتی که ضعف و شیون وجود دارد.
هوش مصنوعی: کسی که از دست او جامی مانند جام جمشید بگیرد، در این باغ بهشتی، عطر گلها را نمیچشد و از رود کوثر بهرهای نمیبرد.
هوش مصنوعی: ای ناصح کمتر نصیحت کن، زیرا عقل و عشق به من میگویند که در این دنیا هیچ کس مانند این معشوق دل نمیبرد.
هوش مصنوعی: دشمن نعمتها را نادیده گرفت و ارزش زمان را نشناخت. به همین دلیل، چرا تقدیر، مجازات این ناسپاس را نخواهد داد؟
هوش مصنوعی: صبح وقتی نمايان شد که نور چهرهات به دل شب تابید. حالا که چنین نوری را دارم، اخترشناس دیگر به دنبال ستارهها نمیرود.
هوش مصنوعی: صلح به طور استوار پایهگذاری شد، و جنگ به هم ریخت. دیگر بهرام، نماد نبرد و جنگ، خنجر در دست نمیگیرد.
هوش مصنوعی: عزیزان در طول روز و شب به مانند مسوولی، علم و دانش را در مصر منتشر میکنند و هرگز به فکر ثروت و جواهرات نیستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز مهر روی خوب تو دلم دل بر نمیگیرد
به جز سودای زلف تو مرا در سر نمیگیرد
بیا جانا به بر گیرم که طاقت طاق شد ما را
که دل جز سرو آزادت کسی در بر نمیگیرد
به هر زاری که میگریم به هر سازی که میسوزم
[...]
دلم جز مِهرِ مَه رویان، طریقی بر نمیگیرد
ز هر در میدهم پندش، ولیکن در نمیگیرد
خدا را ای نصیحتگو، حدیثِ ساغر و مِی گو
که نقشی در خیالِ ما، از این خوشتر نمیگیرد
بیا ای ساقی گُلرُخ، بیاور بادهٔ رنگین
[...]
دل از عشق پریرویان دل من برنمیگیرد
مده پند من ای ناصح که با من درنمیگیرد
حدیث توبه و تقوی مکن پیش من ای واعظ
که با من هرچه میگویی به جز ساغر نمیگیرد
خیال دست رنگینش حمایل کردهام زان رو
[...]
فسون صبر در دلهای پرخون در نمیگیرد
چو دریا بیکران افتد به خود لنگر نمیگیرد
سیاهی بر سر داغ من آتش زیر پا دارد
ز شوخی اخگر من گرد خاکستر نمیگیرد
غرض از زندگی نام است، اگر آب خضر نبود
[...]
میان عشق و ننگ و نام، الفت درنمیگیرد
به ترک سر، کله را آشنایی سر نمیگیرد
نپوید، بیدلیل راسترو، راه طلب سالک
قلم، آری سراغ ره جز از مسطر نمیگیرد
بنه ای سرفرازی، پا ز سر ما خاکساران را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.