گنجور

 
حاجب شیرازی

نمی‌دانم چرا ساقی به کف ساغر نمی‌گیرد

سر آمد دور مشتاقان چرا، از سر نمی‌گیرد

رقیبان را نمی‌دانم چرا، از در نمی‌راند

غرض آن ماه‌عارض تا کی از جوهر نمی‌گیرد

تو را دامان عصمت گیرد آخر خون مشتاقان

ز سختی بر دلت چون عجز و زاری درنمی‌گیرد

کسی کز دست او جامی چو جم گیرد در این گلشن

گل جنت نمی‌بوید می کوثر نمی‌گیرد

نصیحت کم کن ای ناصِح که عقل و عشق گویندم

کزین دلبر در این عالم کسی دل برنمی‌گیرد

عدو کفران نعمت کرد قدر وقت را نشناخت

چرا تیر قضا کیفر از آن کافر نمی‌گیرد

شب مظلم ز رخسارت چراغ صبح روشن شد

چرا، اخترشناس امشب پی اختر نمی‌گیرد

بنای صلح شد محکم اساس جنگ شد در هم

که بهرام فلک دیگر به کف خنجر نمی‌گیرد

عزیزان روز و شب «حاجب» به مصر دانش و حکمت

فروشد یوسف خود را و سیم و زر نمی‌گیرد

 
 
 
جهان ملک خاتون

ز مهر روی خوب تو دلم دل بر نمی‌گیرد

به جز سودای زلف تو مرا در سر نمی‌گیرد

بیا جانا به بر گیرم که طاقت طاق شد ما را

که دل جز سرو آزادت کسی در بر نمی‌گیرد

به هر زاری که می‌گریم به هر سازی که می‌سوزم

[...]

حافظ

دلم جز مِهرِ مَه رویان، طریقی بر نمی‌گیرد

ز هر در می‌دهم پندش، ولیکن در نمی‌گیرد

خدا را ای نصیحتگو، حدیثِ ساغر و مِی گو

که نقشی در خیالِ ما، از این خوشتر نمی‌گیرد

بیا ای ساقی گُلرُخ، بیاور بادهٔ رنگین

[...]

نسیمی

دل از عشق پری‌رویان دل من برنمی‌گیرد

مده پند من ای ناصح که با من درنمی‌گیرد

حدیث توبه و تقوی مکن پیش من ای واعظ

که با من هرچه می‌گویی به جز ساغر نمی‌گیرد

خیال دست رنگینش حمایل کرده‌ام زان رو

[...]

صائب تبریزی

فسون صبر در دل‌های پرخون در نمی‌گیرد

چو دریا بیکران افتد به خود لنگر نمی‌گیرد

سیاهی بر سر داغ من آتش زیر پا دارد

ز شوخی اخگر من گرد خاکستر نمی‌گیرد

غرض از زندگی نام است، اگر آب خضر نبود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

میان عشق و ننگ و نام، الفت درنمی‌گیرد

به ترک سر، کله را آشنایی سر نمی‌گیرد

نپوید، بی‌دلیل راست‌رو، راه طلب سالک

قلم، آری سراغ ره جز از مسطر نمی‌گیرد

بنه ای سرفرازی، پا ز سر ما خاکساران را

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از واعظ قزوینی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه