گنجور

 
واعظ قزوینی

میان عشق و ننگ و نام، الفت درنمی‌گیرد

به ترک سر، کله را آشنایی سر نمی‌گیرد

نپوید، بی‌دلیل راست‌رو، راه طلب سالک

قلم، آری سراغ ره جز از مسطر نمی‌گیرد

بنه ای سرفرازی، پا ز سر ما خاکساران را

ز خاک ره کسی نقش قدم را برنمی‌گیرد

سر طبعم، بنان این گدایان، چون فرود آید؟

که دست همت من تاج از سنجر نمی‌گیرد

پذیر ای غم او، کی شود ترا دامن دنیا

که هیزم تا نباشد خشک، آتش درنمی‌گیرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode