گنجور

 
حاجب شیرازی

ناصح چو گذشت از سرم آب

ترسانیم از چه رو، ز غرقاب

چون آب ز سر گذشت غم نیست

گرداب بود و یا که گرد آب

امروز متاع کم بهائی است

چون حرف اضافه حب و احباب

ای آیت حب و رایت صدق

معنی جواد و عین وهاب

طبطاب ذقن به سولجان زلف

جنگی همه سولجان و طبطاب

پیچیده به پای دل به پیری

عشقت چو، به نخل خشک لبلاب

در آتش دل در آب دیده

خلقی چو، سمندرند و سرخاب

از زلف سیاه تاب دارت

دلها همه با تب‌اند و بی تاب

افسوس که هیچکس ندانست

قدر تو یگانه دُرّ نایاب

تو هیکل قدس و کعبه کویت

رو، قبله و ابروانْت محراب

محبوب جهان تویی به تحقیق

حب تو بود ملاذ احباب

کوچک به بزرگ نازد از چه

رستم نخورد فسوس سهراب

نوشد به عدم روانت معدیت

«حاجب » ز زبان خامه جلاب