به حقارت منگر مدعیا ایران را
ایزد آباد کند عاقبت این ویران را
یوسفی هست به حسن ار چه بود زندانی
عزت مصر، ز یادش برد این زندان را
گرچه در عهد قدیمش همه مینو خواندند
میتوان مینو از این بعد بخوانند آن را
باغ رضوان که بود، وعده زاهد این است
مرد و زن حوری و غلمان شود این رضوان را
قاب شیران دژم مکمن گرگان نشود
تهی امروز مبین روبهکا میدان را
جامه وصل بپوشان و بر آتش زن آب
ای عجب این تن عریان و دل بریان را
قوت بازوی مشروطه چو نیروی قضاست
غالب آنست که مغلوب کند سلطان را
از قد و خدو خط تازه جوانان بینی
بر زمین غرقه بخون سرو و گل و ریحان را
قهقرائی که تو از راه خدا برگشتی
لعن تا کی کنی از بیخردی شیطان را
نیست جز، انس و محبت غرض از هستی کل
ورنه حیوان بشرف چیره بود انسان را
هان به میدان علی(ع) آمد، تو معاویه برو
عمرآسا بحیل کن سر، نی قرآن را
آب حیوان که دهد عمر ابد داند خضر
عین علم است که انسان کند او حیوان را
مدعی راست سری سخت تر، از سندان لیک
پتک وش خامه ما بشکند این سندان را
آخر ای صلح کجائی چه کسی، رخ بنما
روز وصل آر بپاداش شب هجران را
صلح کل چیره به جنگ است چنان صدق به کذب
«حاجبا» مژده بس این دایره امکان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به محتوای فلسفی و اجتماعی اشاره دارد و به موضوعاتی چون امید، آزادی، عشق و انسانیت میپردازد. شاعر به تحقیر مدعیان و ویرانی وضع کنونی ایران اشاره میکند و به نیروی عشق و محبت به عنوان هدف اصلی زندگی تأکید میکند. او همچنین به جنبش مشروطه و ضرورت تغییر میپردازد و به جوانان و نسل آینده امید میدهد. در نهایت، شاعر از صلح و اتحاد دعوت میکند و بر پیروزی حقیقت بر دروغ تأکید دارد. به طور کلی، شعر دعوتی به رهایی از قید و بندها و حرکت به سوی یک زندگی معنادار و انسانی است.
هوش مصنوعی: به خودرایی و خودپسندی من توجه نکن، زیرا خداوند سرانجام این سرزمین ویران را آباد خواهد کرد.
هوش مصنوعی: شخصی با زیبایی یوسف وجود دارد که هرچند در زندان عزت مصر به سر میبرد، اما این زندان نتوانسته است او را فراموش کند.
هوش مصنوعی: هرچند در گذشته همه به مینو اشاره میکردند، اما از این پس هم میتوان آن را به شیوهای دیگر بیان کرد.
هوش مصنوعی: باغ رضوان، بهشتی است که وعدهای برای زاهدان و پرهیزگاران است. در آنجا، مردان و زنان به نعمتهایی همچون حوریان و جوانان زیبا دست مییابند.
هوش مصنوعی: امروز به میدان نرو، زیرا دژ و سنگر شیران هرگز خالی از آهنگ نبرد نمیشود.
هوش مصنوعی: پوششی از عشق بر تن بپوشان و بر آتش عشق، آب بپاش. چه شگفتآور است که این بدن بیلباس و دل بیپناه را ببیند.
هوش مصنوعی: قدرت جنبش مشروطه به اندازه نیروی سرنوشت است و در نهایت، آنکه پیروز میشود، آن است که توانایی شکست دادن سلطنت را دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از زیبایی و جوانی است که بر زمین نشستهاند و به خاطر جنگ یا مصیبتهای دیگر، زمین را با خون خود آغشته کردهاند. سرو، گل و ریحان نماد زیبایی و زندگی هستند که در کنار این ناامیدی و خونریزی قرار دارند. به طور کلی، به تصویر کشیدن تضاد میان زیبایی و درد است.
هوش مصنوعی: برگشت تو از راه خدا، چیزی جز نادانی نیست و این نادانی باعث لعن و نفرین بر شیطان میشود.
هوش مصنوعی: زندگی تنها برای دوستی و محبت معنا دارد، وگرنه برتری انسان بر حیوانات دلیل دیگری ندارد.
هوش مصنوعی: این بیت به صحنهای از تاریخ اسلام اشاره دارد که در آن حضرت علی (ع) به میدان جنگ میرود و به معاویه و یارانش میگوید که تلاش کنند تا با نیرنگ سر خود را حفظ کنند و به جای عمل به قرآن، به تدابیر سیاسی و فریبکاری روی بیاورند. بنابراین، به نوعی نمایانگر تضاد بین حق و باطل و استفاده از تزویر در مقابل حقایق دینی است.
هوش مصنوعی: آب حیات که باعث زندگی جاودان میشود، باید خضر بداند که علم و دانشی که انسان به کار میبرد، میتواند به حیوانات کمک کند.
هوش مصنوعی: مدعیان با شجاعت و سرسختی خود، گاهی از محکمترین چیزها نیز قویتر به نظر میرسند. اما وجود قدرت و هنری که ما به آن دست مییابیم، میتواند حتی این سختیها را تغییر دهد و آنها را بشکند.
هوش مصنوعی: ای صلح، کجایی؟ خودت را نشان بده! روزی که جانمان به هم پیوند بخورد، پاداش شبهای دوری و جداییمان را بده.
هوش مصنوعی: صلحی که همه چیز را در بر میگیرد، بر جنگ پیروز است مانند اینکه راستگویی بر دروغ غلبه دارد. این خبر خوشی است برای این دایرهی وجود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
سروبالایِ کمانابرو اگر تیر زند
عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را
دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت
[...]
می بیارید و به می تازه کنید ایمان را
غم جنّات و جهنم نبود رندان را
ترک خود گیر که با خود به مکانی نرسی
که در آن کوی مجالی نبود رضوان را
عاقلان را به مقامات مجانین ره نیست
[...]
در دل عاشق اگر قدر بود جانان را
نظر آنست که در چشم نیارد جان را
تو اگر عاشقی ای دل نظر از جان برگیر
خود به جان تو نباشد طمعی جانان را
دعوی عشق نشاید که کند آن بدعهد
[...]
رونق عهد شباب است دگر بُستان را
میرسد مژدهٔ گل بلبل خوشالحان را
ای صبا گر به جوانان چمن باز رَسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
گر چنین جلوه کند مغبچهٔ بادهفروش
[...]
وقت آن شد که می ناب دهی مستان را
خاصه من بیدل شوریده سرگردان را
قدحی چند روان کن، که جگرها تشنه است
تا ز خود دور کنم این سر و این سامان را
شیشه خالی و حریفان همه مخمورانند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.